بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
+10
dehaty
naz khatun
Sophia
soltaneabha
samy_totti
JordaN
ali bamaram
j.j
Desideria
oscar
14 مشترك
صفحه 6 از 8
صفحه 6 از 8 • 1, 2, 3, 4, 5, 6, 7, 8
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
نع خیرم عمه خودمه
میگم چه جالب من یه هفته نیومدم ببینم حضورم چقدر موثره اینجا دیدم تو همین یه هفته پوکید هیشکی نمیاد واقعا جالبه
میگم چه جالب من یه هفته نیومدم ببینم حضورم چقدر موثره اینجا دیدم تو همین یه هفته پوکید هیشکی نمیاد واقعا جالبه
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
اما عدم حضور من پر رنگ تره علیه
oscar- عضو ویژه
- تعداد پستها : 618
Age : 39
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
میگم سعیده رسیدن به خیر دادا ...
عدم حضور تو رنگش اسهالیه
عدم حضور تو رنگش اسهالیه
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
پس بنوش به سلامتی
oscar- عضو ویژه
- تعداد پستها : 618
Age : 39
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
کو پس این خاطرات
مرده شورتونو ببرن
مرده شورتونو ببرن
Desideria- مدیر
- تعداد پستها : 800
Age : 41
Registration date : 2007-04-12
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
من قرار نبوده چیزی بنویسم
علی اگه علیه من چیزی بنویسی عکس معروفت را میگذارم توی سایت
علی اگه علیه من چیزی بنویسی عکس معروفت را میگذارم توی سایت
oscar- عضو ویژه
- تعداد پستها : 618
Age : 39
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
نمیدونم چطوری و از کجا شروعش کنم آخه آخر ساله سرم خیلی شلوغ شدهoscar نوشته است:من قرار نبوده چیزی بنویسم
علی اگه علیه من چیزی بنویسی عکس معروفت را میگذارم توی سایت
خب دادا اون عکسو بذار اولا که بن میشی دوما دختر که نیستم همه جا بلوتوث بشه کارم به خودکشی برسه خدا رو شکر مایه افتخار و سربلندی بید
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
سفرنامه طهران
صبح جمعه دهم اسفند ماه پایتخت بودم بر خلاف همیشه که قطار 2 ساعت تاخیر داشت و چمن ورزشگاه آزادی از زیر پای خانومی بیچاره من تامین میشد این بار نیم ساعت زودتر رسیدم و تازه خانومی هم قرار بود یک ساعت دیگه بیاد ساعت 7:30 شد مثل همیشه بدون حتی یک دقیقه تاخیر رسید و رفتیم ایستگاه مترو اونجا بود که دیدم پناه بر خدا از کنسرت های متال هم بیشتر جمعیت وایساده همه هم قرار بود تا اخرش تلپ باشن که برسن میرداماد بماند که دست عشقولی رو گرفتم و اومدیم بیرون و با سواری رفتیم اما خدایی این بار که رفتم طهرون مترو خیلی شیر تو شیر شده بود تو این چند روز بارها زیر فشار و مشت و لگد قرار گرفتم تازه شانس آوردم بهم تجاوز نشد وگرنه با چه رویی بر میگشتم خونه آخه تفصیر منه بچه شهرستانی چیه که اگه با مترو تردد نکنم گم و گور میشم؟ وگرنه عمرا ....
خلاصه تا ساعت 5 با هم بودیم و عشقولی رو گذاشتم جلو در خونه و راه در پیش گرفتم تا به ایمی و سعید برسم
مترو ... پیاده شدم که سعید مثل بز ایستاده بود پریدیم تو بغل هم و عینوهو جک و رز تریپ تایتانیکی لاو ترکوندیم اومدیم سمت خونه قبلش رفتیم تو پارک نزدیک خونه و نشستیم به خلوت کردن وای که این خلوت کردن با سعید و خیلی دوست دارم واقعا زیباست هر کی ببینه فکر میکنه یکی از ما خدای نکرده دو جنسه ای چیزیه و ما زن و شوهریم اینطوری لاو میترکونیم با هم ....
یه شام زدیم تاریخی که توش همه چی بود از بال سوسک گرفته تا پای ملخ و تخم موریانه و لوبیا (تولید کننده سونامی) و غیره در حین خوردن با توتی داداش و سجاد و اجی ماری هم هماهنگ کردم واسه قرار فرداش سر همه چیز به توافق رسیدیم جز محل قرار که ایمی از رو تنبلی و ک . گ (مخفف بید سعی نکنید بفهمید یعنی چی ) گفت همین پارک اینجا و اوکی شدو بعد از شام راهی شدیم به سوی همون پارک ...
فردا صبحش ساعت 8 برام اس ام اس اومد که از صدای زنگش هر سه نفر بیدار شدیم و نشستیم به اراجیف بافتن قرار شد ایمی بره سر کار و عصری واسه قرار بیاد منو سعیدم باشیم خونه که دلم طاقت نیاورد گفتم بریم تو شهر یه کم آدم ببینیم جای همگی خالی رفتیم اولش انقلاب یه کتاب شعر قشنگ برا خانومی خریدم و بعدشم خیابون ولی عصر و دیزی تا عصری که برگشتیم خونه و دو ساعت مونده به قرار خیلی این قرار رو دوست داشتم چون سامی توتی داداش و دو سال میشد ندیده بودم همینطور عمه بشری . آجی ماری هم که عزیز دلمه وبا اینکه تقریبا بیشتر از همه میبینمش اما بازم دلم براش تنگ میشه وهمین طور سجاد و ....
تا همینجا باشه تا قرار و فردا بنویسم امشب کلی خوابم میاد فردا هم باید یکساعت زودتر بیدا شم و سه تا بانک کار دارم اونم این آخر سالی
اين مطلب آخرين بار توسط ali bamaram در 6/4/2008, 11:44 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
مرگ
بقیه شو میذاشتی
در ضمن مشهد رو هم یادتون نره
تا رسید به صحنه ایی که من بازی کردم سانسورش کردید
بقیه شو میذاشتی
در ضمن مشهد رو هم یادتون نره
تا رسید به صحنه ایی که من بازی کردم سانسورش کردید
Desideria- مدیر
- تعداد پستها : 800
Age : 41
Registration date : 2007-04-12
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
چسب خاله بقیه شو میذارم امشب اگه تونستم حتما آخه عید الزهرا هستش و بعد کلی گریه و زاری امشب قراره بریم هیئت بزن و بکوب دافی هم میارین بچه ها
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
سفرنامه طهران 2
قرار ساعت 4:30 بود و ما تازه اون ساعت از خونه اومدیم بیرون و رسیدیم توتی داداش و عمه بشی هم رسیده بودن اما هنوز نیومده بودن داخل پارک داشتیم میرفتیم که یوهو یه سایه عینوهو جن از پشت ظاهر شد یه بسم الله گفتم دیدم سجاد خودمونه که گفته بود دیرتر از همه میاد نگو آویزون تر از همه خودش بوده و ایمی رفت دنبال توتی اینا و اومدن بعد سلام و علیک رفتیم و یه جا مستقر شدیم و نشستیم به دل و قلوه رد و بدل کردن ایمی و سجاد از وب و سی پو یو و هارد حرف میزدن سعید از گاو و گوسبند من و توتی داداش هم که همچنان نوشابه وا میکردیم اما همچنان عمه بشی ساکت نشسته بود و فقط لبخند ژوگوند بر لبانش بود گوشیم زنگ خورد که آباجی ماری هم رسید رفتم جلو در پارک اوردمش پیش برو بچ تا اینکه دیدیم اوضاع پارک خیلی داره خفن بر ضد ما میشه هی میخواستم ایمان و خفه کنم اخه اینم جا بود ما اومدیم کلی جوون بیکار و الاف و زورش این بود همه سوسول ولی نامردا برتری نفرات داشتن اگه قرار بود جنگ بشه ما میشدیم شهیدان کربلا اونام ببرهای تامیل خواستم با رمز یا زهرا جنگ رو شروع کنم که توتی داداش گفت بی خیال تصمیم گرفتیم بریم تو خیابون و قدم بزنیم من این قسمتشو خیلی دوست داشتم چون همه قرارهام با خانومی توش چند ساعت قدم زدن داشته و اونجا هم با بچه ها واقعا قدم زدن تو خیابون ها و گپ زدن برام خیلی شیرین بود سعید به ماری گیر داده بود باید کله پاچه دعوتمون کنه ایمی هم فقط نیشش باز بود سجاد هم گاهی تو خودش گاهی با موبایلش بعضی وقتا هم گریز میزد و چند دقیقه ای با یکی از بچه ها شروع میکرد به حرف زدن توتی داداش و عمه بشی هم که دست هاشونو با دستبند به هم بسته بودن که خدای نکرده یوهو از هم جدا نشن منم که بیشتر با توتی داداش و عمه ای بودم و آجی مریمی رفتیم و رفتیم و رفتیم همچنان تا اینکه یه نفر دیگه هم به جمعمون اضافه شد از بچه های گفتمان نیست و فقط فکر کنم خاله دزی بشناسه (شیوا) .
خب اکیپ کامل شد و یه پارک دیگه کشف نمودیم و رفتیم داخل هوا هم تاریک شده بود اینجا بر خلاف جای قبلی خلوت و دنج بود تو یه آلاچیق نشستیم همه تو خودشون بودن جز من و توتی داداش سجاد هم چند سال یه بار یه چی میگفت که ابراز وجود در وکینه نمیدونم چی شد و کی شروع کرد که گیر دادیم به سعید و اصفهان و کلی خندیدیم حالا من از تشنگی داشتم هلاک میشدم داد میزدم بریم یه بستنی بخوریم لااقل. سردسته تنبل ها که ایمی بالاخره من و توتی داداش رفتیم آبادی پیدا کنیم و تکه نانی به کف آریم که بقیه کوفت کنن رسیدیم به یه مغازه کوچولو داداشی گفت آقا یه کیلو تخمه بده چشمام 10 تا شد گفتم یییییییییییییییک کیلو؟!!! گفت خب نیم کیلو حسابی منو نا امید کرد گفتم بابا هیئت که قرار نی تخمه بدیم داداش آخرش به 250 گرم راضی شد و آبمیوه هم خریدیم و اومدیم دیدیم پناه بر خدا همه پخش و پلا شدن عمه بشی اومد جلو گفت توتی توتی مامورا ....
ظاهرا یک اجنبی عامل استکبار از رو بیکاری اومده به اینا گفته فرار کنید گشت ارشاد اومد دوباره دور هم جمع شدیم و شروع کردیم به خندیدن آبجی ماری هی میخواست بره من هی میگفتم بیشین بینیم شیوا هم ندای رفتن سر داد که دوباره پیاده راه افتادیم تا برسیم به ماشین توتی داداش که تو محل اول قرار به درخت قفل کرده بود اول از همه شیوا جدا شد و رسیدیم به ماشین منم گیر دادم به عمه بشی که عیدی بده اونم از تو داشبورد فیلم سنتوری رو بهم هدیه داد (چه حالی میده آدم از عمه کادو بیگیره)
آجی و سجاد رو هم اویزون توتی اینا کردیم و رفتن اصلا دوست نداشتم تموم بشه به من یکی تازه داشت خوش میگذشت حدود 4 ساعت با هم بودیم اما واقعا عالی بود .
این قرار خیلی جالب بود چون خلاف بقیه قرار ها همه بچه هایی بودن که واقعا دوست داشتنی و بهترین شخصیت های اخلاقی گفتمان و داشتن متفاوت بود چون مثل بقیه قرار ها تو یه کافی شاپ تو ونک یا یه محل خاص خلاصه نشد و کلی با هم قدم زدیم که اینش خیلی جالب بود .
از دو بابت حیف شد چون هم سارایی نتونست بیاد(سارا ایرونی) که خیلی دلم براش تنگ بود هم اسی جونور که خیلی دوست داشتم بیاد و ببینمش اما ظاهرا تهران نبود اون روز
خلاصه من و ایمی و سعید جدا شدیم و تخمه خوران راه افتادیم به سوی منرل....
چند خطی مونده که اونم فردا ایشالله ...
اين مطلب آخرين بار توسط ali bamaram در 6/4/2008, 11:40 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
هيزم شکن
روزي، وقتي هيزم شكني مشغول قطع كردن يه شاخه درخت بالاي رودخونه بود ،
تبرش افتاد تو رودخونه.
وقتي در حال گريه كردن بود يه فرشته اومد و ازش پرسيد: چرا گريه مي كني؟
هيزم شكن گفت كه تبرم توي رودخونه افتاده. فرشته رفت و با يه تبر طلايي برگشت.
" آيا اين تبر توست؟" هيزم شكن جواب داد: " نه
فرشته دوباره به زير آب رفت و اين بار با يه تبر نقره اي برگشت و پرسيد كه آيا اين
تبر توست؟ دوباره، هيزم شكن جواب داد : نه
فرشته باز هم به زير آب رفت و اين بار با يه تبر آهني برگشت و پرسيد آيا اين تبر
توست؟
جواب داد: آره. فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هيزم
شكن خوشحال روانه خونه شد
يه روز وقتي هیزم شکن داشت با زنش كنار رودخونه راه مي رفت زنش افتاد توي آب.(ههههه!!!)
هيزم شكن داشت گريه مي كرد كه فرشته باز هم اومد و پرسيد كه چرا گريه مي كني؟
اوه فرشته، زنم افتاده توي آب
فرشته رفت زير آب و با جنيفر لوپز برگشت و پرسيد : زنت اينه؟
" آره " هيزم شكن فرياد زد
فرشته عصباني شد. " تو تقلب كردي، اين نامرديه"
هيزم شكن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. ميدووني، اگه به
جنيفر لوپز " نه" ميگفتم تو ميرفتي و با كاترين زتاجونز مي اومدي. و باز هم اگه به
كاترين زتاجونز "نه" ميگفتم تو ميرفتي و با زن خودم مي اومدي و من هم ميگفتم
آره . اونوقت تو هر سه تا رو به من مي دادي اما فرشته، من يه آدم فقيرم و توانايي
نگهداري سه تا زن رو ندارم، و به همين دليل بود كه اين بار گفتم آره.
نكته اخلاقي اين داستان اينه كه هر وقت يه مرد دروغ ميگه به خاطر يه دليل شرافتمندانه و مفيد مي باشد!!!
روزي، وقتي هيزم شكني مشغول قطع كردن يه شاخه درخت بالاي رودخونه بود ،
تبرش افتاد تو رودخونه.
وقتي در حال گريه كردن بود يه فرشته اومد و ازش پرسيد: چرا گريه مي كني؟
هيزم شكن گفت كه تبرم توي رودخونه افتاده. فرشته رفت و با يه تبر طلايي برگشت.
" آيا اين تبر توست؟" هيزم شكن جواب داد: " نه
فرشته دوباره به زير آب رفت و اين بار با يه تبر نقره اي برگشت و پرسيد كه آيا اين
تبر توست؟ دوباره، هيزم شكن جواب داد : نه
فرشته باز هم به زير آب رفت و اين بار با يه تبر آهني برگشت و پرسيد آيا اين تبر
توست؟
جواب داد: آره. فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هيزم
شكن خوشحال روانه خونه شد
يه روز وقتي هیزم شکن داشت با زنش كنار رودخونه راه مي رفت زنش افتاد توي آب.(ههههه!!!)
هيزم شكن داشت گريه مي كرد كه فرشته باز هم اومد و پرسيد كه چرا گريه مي كني؟
اوه فرشته، زنم افتاده توي آب
فرشته رفت زير آب و با جنيفر لوپز برگشت و پرسيد : زنت اينه؟
" آره " هيزم شكن فرياد زد
فرشته عصباني شد. " تو تقلب كردي، اين نامرديه"
هيزم شكن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. ميدووني، اگه به
جنيفر لوپز " نه" ميگفتم تو ميرفتي و با كاترين زتاجونز مي اومدي. و باز هم اگه به
كاترين زتاجونز "نه" ميگفتم تو ميرفتي و با زن خودم مي اومدي و من هم ميگفتم
آره . اونوقت تو هر سه تا رو به من مي دادي اما فرشته، من يه آدم فقيرم و توانايي
نگهداري سه تا زن رو ندارم، و به همين دليل بود كه اين بار گفتم آره.
نكته اخلاقي اين داستان اينه كه هر وقت يه مرد دروغ ميگه به خاطر يه دليل شرافتمندانه و مفيد مي باشد!!!
oscar- عضو ویژه
- تعداد پستها : 618
Age : 39
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
من از ارث محرومتون میکنم اگه بقیه شو نذارین
Desideria- مدیر
- تعداد پستها : 800
Age : 41
Registration date : 2007-04-12
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
سفرنامه طهران 3
سر راه ایمی یه مقدار خوراکی خرید و رفتیم خونه نشستیم پای لپ تاپ ایمی به تماشای جفنگیات سعید که روی فلش ریخته بود و با خودش اورده بود بعضی هاش جالب بود از حق نگذریم کلی خوش بودیم واقعا لحظات دوست داشتنی بود چیپس و ماست و آبمیوه و خنده تو یه دوستی کاملا بی ریا
موبایل دایی زنگ خورد که زن دایی بید رفت پایین به صحبت کردن من و سعید هم با هم بودیم یه مقدار غلط کردم (استعمال دخانیات) و قرار شد بریم بیرون شام بگیریم حالا هی نشستیم ایمی بیاد که ببینیم اصلا چیزی کوفت میکنه یا نه مگه اومد؟ عمرا
تا اینکه دیدم حیوونی سعید چشماش خمار شد داره میره عینوهو خرس رفت یه پتو برداشت گفت: گودی بای من رفتم خیلی خسته بودیم از صبح که با هم تو شهر بودیم عصرش هم با بچه ها اما خب من نمیخواستم بخوابم چون شب آخری بود که اونجا بودم و فردا صبح هم چون دایی سر کار میرفت و سعید دانشگاه باید صبح خداحافظی میکردم
حالا من تهنای تهنا در انتظار دایی که نیومد مجبور شدم به زور بخسبم نیم ساعتی اینرو اونور شدم که اومد گفت : خدا مرگم بده خوابیدین (البته من خودمو به خواب زده بودم )کلی افسوس خورد بیچاره. من دلم سوخت پا شدم یه فیلم گذاشت با هم دیدیم اسمش نمیدونم چی بود اما عین همه فیلم های این دو تا زبان اصلی بود که من اصلا سر در نمیارم ولی قشنگ بید تخمه خوران فیلم نگاه کردیم که سعید بیدار شد تو خواب و بیداری کلی فحش بارمون کرد که بسی جای تامل و سانسور داره حرف حسابش این بود که میخواسته این فیلم و با هم ببینیم
خلاصه خوابیدیم قرار من ساعت 7:30 اون سر شهر بود و مجبور شدم ساعت 6 بیدار شم هوا هنوز روشن نشده بود سعید بیدار شد بوسیدمش و خداحافظی کردم پریدم رو ایمی و بیدارش کردم و همدیگه رو بوسیدیم و من راه افتادم تا ظهر با خانومی بودم که یکی از بهترین اتفاقات عمرم تو اون روز اتفاق افتاد یعنی بدترین اتفاق عمرم که قرار بود تو اون روز رخ بده نشد و برام شد بهترین
از هم که جدا شدیم موندم چیکار کنم تا شب تو این شهر شلوغ زنگ زدم به یکی از دوستام که تو یکی از بیمارستانهای پایتخت خدمت سربازی انجام میده برنداشت و نتونستم پیداش کنم رفتم عینوهو کلاه قرمزی پشت در خونه خانومی اعتکاف کردم چه حالی میداد حیف دخانیات ممنوع بود وگرنه نقص نداشت
تا اینکه دایی تماس گرفت و فهمید تنهام کلید و برام گذاشته بود رو در رفتم خونه و خوابیدم تا بیاد و اومد نشستیم به بازی کردن که مثل همیشه باختم
و این بار دیگه خداحافظی جدی بود ....
به ایستگاه مترو که رسیدم تازه سعید زنگ زد بیچاره از کرج دربست گرفته بود زود برسه و یه بار دیگه منو ببینه اما نشد و رفتم دقیقا 5 دقیقه به حرکت قطار رسیدم ....
این بار برگشتن من با گریه همراه نبود مثل همه برگشت ها بود که رفتن از کنار یار کمر ادمو میشکنه اما اتفاقات خوب و شیرین این سفر جلوی اشک ریختن منو می گرفت و دوست داشتم به همه شیرینی های این سفر چه با دایی و سعید و توتی داداش و عمه ای و سجاد و آجی مهمتر از همه با خانومی فکر کنم
الانم که دارم این پست رو می نویسم یک ساعت نمیشه که با خانومی و ایمی و سعید تلفنی حرف زدم حال همه شون خوب بود این روز جمعه هم خلاف بقیه جمعه ها قشنگ بود عصری هم قراره برم سر خاک دوستم که از اول نوروز نرفتم
شاد باشید .....
اين مطلب آخرين بار توسط ali bamaram در 6/4/2008, 11:35 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
خاله فک کردی من مثل پسرت کار نا تمام میذارم ؟Desideria نوشته است:من از ارث محرومتون میکنم اگه بقیه شو نذارین
گذاشتیم براتون هرچند جالب نیست اما خاطراتش برای ما دوست داشتنیه
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
بسی لذت بردیم
چرا اون تیکه ایی که با من حرفیدین و من با سعید قهر کردم رو ننوشتی
خجالت نمیکشی با همه ی اینا حرف زدی با من نه
چرا اون تیکه ایی که با من حرفیدین و من با سعید قهر کردم رو ننوشتی
خجالت نمیکشی با همه ی اینا حرف زدی با من نه
Desideria- مدیر
- تعداد پستها : 800
Age : 41
Registration date : 2007-04-12
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
ببخشید خاله میدونی که من فقط واقعیت و میگم خب بعدش باید همه چیزو میگفتم نمیشد که
شرمنده خاله یی من شما رو قلبا دوست میدارم برا همین جرات نکردم تو سفرنومه شوخی بنمایم
شرمنده خاله یی من شما رو قلبا دوست میدارم برا همین جرات نکردم تو سفرنومه شوخی بنمایم
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
بسی مبسوط شدیم
مامانی اگه میخوای من بگم
اما فکر کنم بعدش سرمو میبری میذاری روی سینه ام
مامانی اگه میخوای من بگم
اما فکر کنم بعدش سرمو میبری میذاری روی سینه ام
oscar- عضو ویژه
- تعداد پستها : 618
Age : 39
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
در مورد امضای علی :
آقا من که از آهو کمتر نیستم
میشه ضامن منم باشی....؟
آقا جون
تو که ضامن آهو شدی
ضامن این یابو هم بشو ببینیم دیگه حرف حسابش چیه
اما انصافا کاشکی کارهامون اینقدر درست بود که امام ها ازمون راضی باشند و نیازی به شفاعت نداشته باشیم
آقا من که از آهو کمتر نیستم
میشه ضامن منم باشی....؟
آقا جون
تو که ضامن آهو شدی
ضامن این یابو هم بشو ببینیم دیگه حرف حسابش چیه
اما انصافا کاشکی کارهامون اینقدر درست بود که امام ها ازمون راضی باشند و نیازی به شفاعت نداشته باشیم
oscar- عضو ویژه
- تعداد پستها : 618
Age : 39
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
خنگول اگه نیازی به شفاعت نداشته باشیم باید خدا ازمون راضی باشه نه امام ها پس در نتیجه اینجا یه رابطه غیر ممکن بوجود میاد که باید دست به دامن معصومین شد !!!
یابو هم عمته عرق لا ....
یابو هم عمته عرق لا ....
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
ببين اينا چطوري خراب شدن رو سر بابايي من
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
به به دایی پت و مت سال نو مبارک
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
سلام میکنیم
علی ؟؟
سفرنامه ی یه هفته ایی تلپ شدنتو بنویس خاله ایی :d
علی ؟؟
سفرنامه ی یه هفته ایی تلپ شدنتو بنویس خاله ایی :d
Desideria- مدیر
- تعداد پستها : 800
Age : 41
Registration date : 2007-04-12
رد: بحث آزاد ( گيس و گيس کشي ، دعوا ، عشقولانه )
ععععععععععع خاله یک هفته بودا خیلی طولانی میشه و تازه این دفعه کسایی رو دیدیم که شاید دوست نداشته باشن ازشون اسم برده بشه
این بار که رفتم طهران واقعا بهم خوش گذشت خدا رو شکر همش خوشی بود و اصلا یه ضد حال کوچیکم توش نبود
این بار که رفتم طهران واقعا بهم خوش گذشت خدا رو شکر همش خوشی بود و اصلا یه ضد حال کوچیکم توش نبود
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
oscar- عضو ویژه
- تعداد پستها : 618
Age : 39
Registration date : 2007-04-15
صفحه 6 از 8 • 1, 2, 3, 4, 5, 6, 7, 8
صفحه 6 از 8
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد