دلتنگي هاي يک روز سرد
4 مشترك
صفحه 1 از 2
صفحه 1 از 2 • 1, 2
دلتنگي هاي يک روز سرد
یادش به خیر روزگار غریبی بود چند سال قبل شاید هم یه نمه کمتر یادش به خیر نیما جون یه روز شاید منو بشناسی فعلا نمیدونم چی بگم این حسنی در به در هم که وصل شده بهت این در به در هم از اون در به درای باحاله اسمتونو دیدم گفتم به یاد جوونیا یه دونه از این خونه ها باز کنم رفتم تو کار ادبیات البته اگه یهویی دیدی خوب از کار در نمیاد بگو سریع نماشو عوض کنم امیدوارم هیمشه سرسبز و شاد باشید در پناه حق
[img]/users/2712/45/17/79/smiles/9718.gif[/img]
راستی نیما اگه یهویی اومدی اینجا میخواستم ببینم صاحاب اینجا کیه البته منظورم سایته
[img]/users/2712/45/17/79/smiles/676145.gif[/img]
[img]/users/2712/45/17/79/smiles/9718.gif[/img]
راستی نیما اگه یهویی اومدی اینجا میخواستم ببینم صاحاب اینجا کیه البته منظورم سایته
[img]/users/2712/45/17/79/smiles/676145.gif[/img]
bahram2584- گفتمانی
- تعداد پستها : 59
Registration date : 2007-10-29
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
دوست داشتن هميشه گـــفتن نيست گاه سكوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــريبه! اين درد مشترك من و توست كه گاهي نمي توانيم در چشمهاي يكد يگــرنگــــاه كنيم
bahram2584- گفتمانی
- تعداد پستها : 59
Registration date : 2007-10-29
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
نیما جان فعلا برم بتونم بیشتر میام بهت سر میزنم امیدوارم خوش باشی خداییش خیلی سرت شلوغه مواظب خودت باش تا بعد دادا
bahram2584- گفتمانی
- تعداد پستها : 59
Registration date : 2007-10-29
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
خوش امدي ودمت گرم باشه
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
خواهش جواد جان تو قبلی هم همین اسمت بود دادا
راستی صاحبا اینجا مثل اینکه قصد واگذاری دارن اصلا سر نمیزنن
راستی این شکل مردونه زنونش چی به چیه مثل اینکه در هم قاطیه
راستی صاحبا اینجا مثل اینکه قصد واگذاری دارن اصلا سر نمیزنن
راستی این شکل مردونه زنونش چی به چیه مثل اینکه در هم قاطیه
bahram2584- گفتمانی
- تعداد پستها : 59
Registration date : 2007-10-29
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
دیوار دلم خسته فرو میریزد و میخواند تو را ، تا که شاید مرهمی باشی بر این زخم پر از خون و سلام بی جواب من ، و میجوید تمام خاطرات نارنجی عشق یا که من را در سکوت خاطراتی که جز بوی نم و حسرت چیزی نمیدانند و دیوار این خسته ترین دل ها فرو میریزد ، این صدای شکستن که از قعر وجود من بر میخیزد شاید تو را به این یاد وا دارد که روزی من هم بوده ام ، آری ..... دیوار دلم خسته فرو میریزد ، آری ..... من هم روزگاری بوده ام
bahram2584- گفتمانی
- تعداد پستها : 59
Registration date : 2007-10-29
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
شبیه افسانه ها شده ای ! دیگر همه تو را می شناسند ! تو هم مرا از پیراهن روشن آن سالها بشناس ! چه خطوط تاری كه در گذر گریه ها بر چهره ام نشست ! چه رشته های سیاهی كه در انتظار آمدنت سفید شد ! چه زخمهایی كه ... بگذریم ! بگذریم ! مرا از آستین خیس همان پیراهن آشنا بشناس
bahram2584- گفتمانی
- تعداد پستها : 59
Registration date : 2007-10-29
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
آره داشي (راستي كي بود اونجا به من مي گفت دادا )من جواد2004 بودمbahram2584 نوشته است:خواهش جواد جان تو قبلی هم همین اسمت بود دادا
راستی صاحبا اینجا مثل اینکه قصد واگذاری دارن اصلا سر نمیزنن
راستی این شکل مردونه زنونش چی به چیه مثل اینکه در هم قاطیه
ادمين كه حضور مخفي داره ولي مديرا كمي تا قسمتي دانشجو هستند و درگير درس
شكل زنونه مردونش برعكس كار مي كنه
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
جواد جون دادا من نبودم ولی اگه یهویی بودم لو ندی بذار سکرت بمونه
البته مثل اینکه سایت از تو قطب ساپورت میشه دادا خیلی یخه
راستی دادا صاحبش کیه میشناسیش از بچه های قدیم گفتمانه البته خدا کنه اون در به در بزرگ نباشه که خودم میکشمش
البته مثل اینکه سایت از تو قطب ساپورت میشه دادا خیلی یخه
راستی دادا صاحبش کیه میشناسیش از بچه های قدیم گفتمانه البته خدا کنه اون در به در بزرگ نباشه که خودم میکشمش
bahram2584- گفتمانی
- تعداد پستها : 59
Registration date : 2007-10-29
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
زندگی تاس خوب آوردن نیست، تاس بد را خوب بازی کردنه
bahram2584- گفتمانی
- تعداد پستها : 59
Registration date : 2007-10-29
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
هرگز از کسي که هميشه با من موافق بود چيزي ياد نگرفتم
bahram2584- گفتمانی
- تعداد پستها : 59
Registration date : 2007-10-29
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
من براي سالها مي نويسم سالها بعد که چشمان تو عاشق مي شوند افسوس که قصه مادربزرگ درست بود هميشه يکي بود و يکي نبود
bahram2584- گفتمانی
- تعداد پستها : 59
Registration date : 2007-10-29
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
نه دادا خودت بودي يادم اومد آيديت هم دادا اميد بودbahram2584 نوشته است:جواد جون دادا من نبودم ولی اگه یهویی بودم لو ندی بذار سکرت بمونه
البته مثل اینکه سایت از تو قطب ساپورت میشه دادا خیلی یخه
راستی دادا صاحبش کیه میشناسیش از بچه های قدیم گفتمانه البته خدا کنه اون در به در بزرگ نباشه که خودم میکشمش
خب هنوز خورشيد روي شما نتابيده كه يخاش آب شه
صاحبش فعلا مي ترسه خودشو لو بده ولي فكر كنم از گفتماني هاي قديم باشه منو داش رضا مي خواهيم بهش كلك بزنيم سايت رو ازش بگيريم شايدم همون در به در بزرگ باشه
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
دادا نه خداییش یادن نیومده ولی خوب یه روز حتما میگم احتمالا بشناسی منو راستی دادا این خورشید که خانومه وگرنه نتابه بهتره یهویی یه کاری دست آأم میده راستی مثل اینکه اگه اینجا نباشی باید یه نمه بره گوشه تاریخ ولی فکر کنم این در به دری که من میشناسم بچه ها رو دور هم جمع کنه ولی فکر نکنم بتونه برگردونه به سالها پیش همه یه جوری مشغول شدن هر کی رفته سی زندگی خودش
bahram2584- گفتمانی
- تعداد پستها : 59
Registration date : 2007-10-29
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
مهم نيست دادا همه دوستان براي من مثل هم هستند مهربان و خوبbahram2584 نوشته است:دادا نه خداییش یادن نیومده ولی خوب یه روز حتما میگم احتمالا بشناسی منو راستی دادا این خورشید که خانومه وگرنه نتابه بهتره یهویی یه کاری دست آأم میده راستی مثل اینکه اگه اینجا نباشی باید یه نمه بره گوشه تاریخ ولی فکر کنم این در به دری که من میشناسم بچه ها رو دور هم جمع کنه ولی فکر نکنم بتونه برگردونه به سالها پیش همه یه جوری مشغول شدن هر کی رفته سی زندگی خودش
راستش من با آجي باران و عمو آريا بوي و بابا ايمي ويه عده ديگه كه صحبت مي كردم اونام ميگفتن از هرچي فارومه ديگه متنفر شديم
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
[color=black]دلتنگی
نه نشان بودن تواست
نه نشان نبودنت
[color:260e=black:260e]هوای عاشقی ست
saraironi- گفتمانی
- تعداد پستها : 63
موقعيت : تهران غربي
Registration date : 2007-05-19
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
سرما فقط در طبيعت نيست سرما گاهي در دل ما آدم ها نيز هست سردي آنهايي كه ما براي آنها دلتنگيم ودر آنها دلتنگي وجود ندارد
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
bahram2584 نوشته است:دوست داشتن هميشه گـــفتن نيست گاه سكوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــريبه! اين درد مشترك من و توست كه گاهي نمي توانيم در چشمهاي يكد يگــرنگــــاه كنيم
به به سلام خوبین شما ؟
dalileh- عضو ویژه
- تعداد پستها : 677
موقعيت : آواره
Registration date : 2007-10-07
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
[color=purple]من گرفتار سنگيني سكوتي هستم كه قبل از هر فريادي لازم است .
بنام بخشنده’ مهربان – ياور حق ، خداوند ايثار و انصاف .
با تو سخن گفتم ، با اين دل عاشق .
از دستت همچو من گريان و پريشان بود ( دل من ) ؛ من درد محبت را هرگز به تو نسپردم كه اين گونه مرا رسواي عاشق ترين خود كردي .
با مرغ عاشق از تو سخن گفتم – لب به سخن نگشود و سخن نگفت ، كلامي بر من نگفت ؛ بغض گريه مرا در آغوش گرفت ، قناري از ديدن اين صحنه غمگين شد و ديگر نخواند .
گلايه ام را به گل رازقي خواهم گفت كه به اين راحتي حرمت عشق را شكست و مرا در بذم تنهاييم رها كرد . آه ديگر اشك مجال نميداد ، اشك بود و اشك ، مثل خون ميباريد ؛ باران آن شب هم مثل شب هاي ديگر نبود كه مرا هم راهي كند ، مثل شلاق بر سرم مي كوبيد ، ديگر اشكها تمام شده بود . خوشحال از اين بودند كه ديگر رها شده اند ولي افسوس نمي دانستند كه اسير دل سنگ باد شده اند .
مي داني كه عشق تو جاري شده توي خون رگهايم ؟
نميدانم چرا كمي از آن معجونت به عاشق سر سپرده ات نمي دهي ، تو ميداني تمام هستي من يك قلب ساده است ، اون هم نثار تو مي كنم .
تو مي داني كه من ماهي افتاده به خاكت هستم ، پس كجاست آن چشمه’ محبتت .
تويي كه مي داني اولين و آخرين عشقم هستي به خدا دوستت دارم تا بي نهايت .
من مثل اون پرنده در قفس به خيال تو تا سحر گاه مي خوانم تا مرغان عاشق صداي مرا بشنوند .
لبان من تشنه’ لبان توست اي ... من ، دستان من دستان تو را مي جويد . من با اين دستانم وضو با نفس خيال تو ميگيريم ، كه تو را فردا خواهم ديد ، آيا فردايي خواهد بود ؟ بله ، از عشق تو هم ديوونگي عالمي داره . مخصوصا تو را در آغوش گرفتن .
دلم را به دريا زدم ، آمد به ميهماني درياي تو . واي بر من ، واي بر من ، كه تو آن گم كرده اي باشي كه بس دور است بين ما .
آه هزار بار مردن و رنج بردن با هزار رهي دشوار و به ظاهر خنده اي بر لب و حرفهاي پيچ در پيچ و گهگاهي هم دو خط شعري كه گوياي همه چيز است ، واي بر من كه تو آن گم كرده ام باشي ؛ دلم گهواره’عشق تو گشته ، مرا اين همه و لالايي نده – سوداي تو را دارم من از دل و جانم پس چرا پنهاني از اين بازي ؛ اي نزديك دور از من .
اين همه دور از تو ، در حسرت روزهاي بهاري تو ، بغض كرده قناري ، اي ... من .
[color:93ef=purple:93ef]بيا اين آزادي را با ، رها سازي پرنده ، زندگي را به او ببخش .
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
خب دلتنگیاتو تموم شد
dalileh- عضو ویژه
- تعداد پستها : 677
موقعيت : آواره
Registration date : 2007-10-07
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
میدونین این بهرام چرا انقدر دلتنگه برای اینکه هیچ کس نمیشناستش بابا اون تو گفتمان معروف بود خیلی هم فعال ببنین چه ادمای هستین باعث میشین دلتنگتر بشه
dalileh- عضو ویژه
- تعداد پستها : 677
موقعيت : آواره
Registration date : 2007-10-07
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
به به چطور مطوری در به در مثل اینکه موتو آتیش زدن این حرفایی که گفتی همه رو تکذیب میکنم اصلا دوست ندارم بشناسنم اگه بفهمم چیزی گفتی دیگه بدونه شوخی نه من نه اینجا بر میگردم میرم خونمون
bahram2584- گفتمانی
- تعداد پستها : 59
Registration date : 2007-10-29
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
امشب دیگر سکوت را بشکن٬ يگانه ام! ببین این منم٬ این منم که به کلبه عشقمان بازگشته ام! جای تو خالی است
bahram2584- گفتمانی
- تعداد پستها : 59
Registration date : 2007-10-29
رد: دلتنگي هاي يک روز سرد
در رفاقت با وفا بودن شرط مردانگي است / ورنه با يک استخوان صد سگ رفيقت مي شوند
bahram2584- گفتمانی
- تعداد پستها : 59
Registration date : 2007-10-29
صفحه 1 از 2 • 1, 2
صفحه 1 از 2
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد