جواهري در قصر
+4
hichkas
naz khatun
oscar
j.j
8 مشترك
صفحه 5 از 5
صفحه 5 از 5 • 1, 2, 3, 4, 5
رد: جواهري در قصر
ای امان از دسته جی جیj.j نوشته است:سانسوری قسمت 46 جواهری در قصر [ شرح قسمت های سریال جواهری در قصر ]
خوب دوستان طبق معمول قسمت 46 سانوسوری خاصی نداشت ولی چون دختر خانوم های اینجا هم به احساسات خیلی اهمیت ! می دند براتون می گذارم .
بعد از اینکه یانگوم پادشاه رو درمان کرد و خودش و افسر مین نجات پیدا کردند وقتی اقسر مین دیدش گفت که من پشیمونم از کاری که کردم و وقتی که به زندان برگشتی داشتم دیوونه می شدم . ما باید تو جیجو یا بعدش با هم فرار می کردیم و .... که تلویزیون ایران اینجا رو قطع می کنه که یانگوم افسر مین جو رو بغل کرد . اینم عکس ارتکاب به جرم ( اونم توی ماه رمضون ای وایییییییییی )
hichkas- عضو برتر
- تعداد پستها : 1173
Registration date : 2007-06-05
رد: جواهري در قصر
چي شده خانمي
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: جواهري در قصر
سلام
من اومىم
من اومىم
parastoo- قدیمی
- تعداد پستها : 238
موقعيت : ایران
Registration date : 2007-07-24
رد: جواهري در قصر
سلام خوش اومدي
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: جواهري در قصر
خوب تو قسمت قبل دیدید که پزشک ارشد در برابر تعجب کل جمع وارد میشه و همه می فهمند که اون زنده است . مسئول دادستانی میگه اینجا چه خبره ؟ که افسر مین جانگو میگه :
جون ایشون در خطر بود و ما مجبور شدیم مدتی ایشون رو مخفی نگه داریم . و توضیح میده که وقتی اونشب با یانگوم رفتند پیشش شخصی قصد جونش رو داشت .
رئیس دادستانی میگه ولی اینو باید به ما می گفتید که پزشک قصر گفت منو ببخشید این بخاطر منه و مدتی زمان لازم داشتم تا با جرم هام کنار بیام . و شروع به اعتراف می کنه .
و در این زمان یاد خاطره ای از دوران کوذکیشون می افته کو خودش به چوب درخت کم ارتفاعی چنگ زده ولی می ترسه پایین بیاد و بانو هن و میونگیی پایین درخت تشویقش می کنند که پایین بیاد :
جون ایشون در خطر بود و ما مجبور شدیم مدتی ایشون رو مخفی نگه داریم . و توضیح میده که وقتی اونشب با یانگوم رفتند پیشش شخصی قصد جونش رو داشت .
رئیس دادستانی میگه ولی اینو باید به ما می گفتید که پزشک قصر گفت منو ببخشید این بخاطر منه و مدتی زمان لازم داشتم تا با جرم هام کنار بیام . و شروع به اعتراف می کنه .
و توضیح میده که اول پانسول چویی دخالت کرد و بعد بان چویی وارد قضیه شد و در آخر سر هم عنوان می کنه که وزیر او سکوت کرد و بانو هن رو تبعید کرد .
در این میان بانو چویی و وزیر که کنترل از دستشون خارج شده در حال دست و پا زدند هستند و بانو چویی میگه که من در اون زمان اصلا" در قصر نبودم .
که وزیر او و یانگوم شاهدی رو میارند که اعتراف می کنه که بانو چویی رو اون زمان در قصر دیده که به فرمان بانو پارک اومده بوده .
و سر آخر همشون دستگیر میشند و دادستان میگه که تمام اینهارو تسلیم شاه می کنم تا حکم رو صادر کنه .
در این میان بانو چویی به سمت یانگوم بر می گرده و میگه که چرا اینکارو با ما کردی ؟ هرگز نمی بخشمت هرگز ...
همچنین به ملک پانسول چویی می ریزند تا دستگیرش کنند ولی با مقاومت افراد پانسول چویی مواجه می شند که بادیگارد اول پانسول چویی بسیاری از سرباز هارو می کشه .
و سر آخر همه دستگیر می شند ولی نگهبان اول پانسول چویی با معطل کردن سرباز ها باعث فرار پانسول میشه .
پانسول چویی به سمت دریاچه فرار می کنه و اونجا یک ماهیگیر رو می بینه و بهش میگه که منو با قایق ببر ولی هرچی اصرار می کنه طرف عین خیالش نیست تا وقتی که بر می گرده و ...
پانسول چویی به سمت دریاچه فرار می کنه و اونجا یک ماهیگیر رو می بینه و بهش میگه که منو با قایق ببر ولی هرچی اصرار می کنه طرف عین خیالش نیست تا وقتی که بر می گرده و ...
بله .... می بینه که کنگ داگو هست و کنگ داگو هم می افته به جون پانسول چویی و جلوی فرارشو می گیره تا افسر مین سر می رسه و پانسول چویی هم دستگیر میشه .
در این میان بانو چویی رو به بخش ویژه منازل ( خدمتکاران ) پادشاه منتقل می کنند . وقتی که موقع دادگاه میشه و همه جمعهند ( گیوم یونگ یول ای پانسول چویی پزشک ارشد وزیر او و مشاورش ) خبر می رسه که بانو چویی فرار کرده !
افسر مین هم دستور میده که همه جارو دنبالش بگردند . در صحنه بعدی :
بانو چویی در یکی از یخچال ها قایم شده و به یکی از دوستانش که از بانوان دربار هست میگه که به ملکه مادر پیغام برسونه که بانو چویی می خواد اونو ببینه .
دوستش به ملکه مادر میگه ولی ملکه مادر میگه که من پرنس جوان و قصر رو بدست اون سپردم ولی اون از اعتماد من سوءاستفاده کرد . حالا با چه رویی می خواد با من صحبت کنه ؟ به مامورین گارد سلطنتی اطلاع بدید تا بگیرنش .
که دوست بانو چویی بخاطر دوستیشون به جای اینکه به گارد خبر بده به بانو چویی فبلش میگه و بهش میگه که خودش خودشو تحویل بده ولی بانو چویی بخاطر روحیه جنگ طلبانه و شجاعتش حاظر به قبول شکست نیست !!
بانو چویی جای دیگری مخفی میشه و وقتی داره با خودش صحبت می کنه کسی صداشو می شنوه و به بانو مین خبر میده .
در صحنه بعدی بانو چویی در فکره که چیکار کنه و تصمیم میگیره که مستقیما" به سمت شاه بره و باهاش صحبت کنه . و وقتی که بلند میشه تا بره روبروی خودش :
و در همین موقع یکی از بیاد ماندنی ترین صحنه های سریال شکل می گیره که بازی فوق العاده زیبای بانو چویی بهش شکل زیبایی میده و اون ضربه ای هست که بانو چویی از روی خشم به صورت یانگوم می زنه :
که متاسفانه توسط یانگوم ضربه به حالت تحقیر آمیزی دفع میشه ....
یانگوم بهش میگه که از این همه کارهای بد به کجا رسیدی و چیو بدست آوردی ؟
بانو چویی فریاد می زنه : قدرت احترام ....
یانگوم میگه اما اینها برای تو عزتی نیاوردند
ولی بانو چویی میگه :
اگه من برنده می شدم عزتم به جا می موند و یادم همیشه بخوبی می رفت و اگه تو می بردی عزتم خدشه دار می شد و یادی ازم نبود .
بانو چویی فریاد می زنه : قدرت احترام ....
یانگوم میگه اما اینها برای تو عزتی نیاوردند
ولی بانو چویی میگه :
اگه من برنده می شدم عزتم به جا می موند و یادم همیشه بخوبی می رفت و اگه تو می بردی عزتم خدشه دار می شد و یادی ازم نبود .
یانگوم میگه آیا همه اینا ارزشش رو داشت که خودتو نابود کنی ؟
چرا باید کارهایی می کردی که زمانی مجبور بشی بخاطرشون بازخواست بشه و بانو چویی می گه که من تنها تلاشم نجات خانوادم بود .
چرا باید کارهایی می کردی که زمانی مجبور بشی بخاطرشون بازخواست بشه و بانو چویی می گه که من تنها تلاشم نجات خانوادم بود .
و یانگوم میگه که پس خودت چی ؟
و یانگوم ادامه میده : اگه فرار کنی تمام اتهامات به گردن گیوم یونگ می افته . پس بهتره که تو اونارو گردن بگیری . کاری کا بانو هن برای من کرد . بگذار لااقل تو این مورد شبیه باشید .و بانو چویی رو تنها می ذاره با افکار پریشانش .
بانو چویی زمزمه می کنه که گیوم یونگ نه ... اون بی گناهه ...
و بانو چویی تصمیم میگیره که خودشو تحویل بده ولی قبل از اون به سمت قبر مادر یانگوم یعنی میونگیی میره ...
به میونگیی میگه که منو بابت گذشته ببخش و باور کن که تمام تلاشمو کردم ولی خالم منو مجبور کرد که اینطوری رفتار کنم . نمی دونم اگه من جای تو بدنیا می اومدم و تو بجای من الان قضیه فرق داشت یا نه . ولی ای کاش که خالم اینکارو با من نمی کرد و خاله خالم و خاله خاله خالم و .....
و بعد از این زیباترین سکانس سریال رو داریم :
بانو چویی کمی پیاده روی می کنه و یادی از دوران کودکیشون با میونگی و بانو هن می کنه که رو یکی از شاخه های صخره متوجه ربان قرمزی میشه که احساس می کنه متعلق به دوران کودکیشونه ...
ولی وقتی به سمتش خم میشه دستش بهش نمی رسه و وقتی بیشتر تلاش می کنه ناگهان ....
پاهاش سر می خوره و درست زمانی که ربان رو می گیره از صخره می افته و به چوب درخت چنگ می زنه :
پاهاش سر می خوره و درست زمانی که ربان رو می گیره از صخره می افته و به چوب درخت چنگ می زنه :
و در این زمان یاد خاطره ای از دوران کوذکیشون می افته کو خودش به چوب درخت کم ارتفاعی چنگ زده ولی می ترسه پایین بیاد و بانو هن و میونگیی پایین درخت تشویقش می کنند که پایین بیاد :
میونگیی می گه نترس ما هواتو داریم . نگران چیزی نباش . آروم دستتو ول کن و بیا پایین .
بانو چویی میگه مطمئنین بیام چیزیم نمیشه ؟
میونگیی و بانو هن می گن آره مطمئن باش ولش کن یک .... دو .... سه ....
و بانو چویی درخت رو ول می کنه .....
بانو چویی میگه مطمئنین بیام چیزیم نمیشه ؟
میونگیی و بانو هن می گن آره مطمئن باش ولش کن یک .... دو .... سه ....
و بانو چویی درخت رو ول می کنه .....
و پایان کار بانو چویی عزیز .....
در صحنه بعد خبر مرگ بانو چویی پخش میشه و گیوم یونگ ساعت ها در زندان گریه می کنه ....
حکم محکومین بلاخره صادر میشه و پانسول چویی به تبعید به منطقه ای دور افتاده محکوم میشه .
وزیر او و مشاورش به جزیره جیجو تبعید میشند .
پزشک ارشد و یول ای از قصر اخراج می شند و اجازه طبابت رو ازشون می گیرند .
و گیوم یونگ هم از قصر اخراج میشه ....
وزیر او و مشاورش به جزیره جیجو تبعید میشند .
پزشک ارشد و یول ای از قصر اخراج می شند و اجازه طبابت رو ازشون می گیرند .
و گیوم یونگ هم از قصر اخراج میشه ....
پانسول چویی در راه بخاطر شکنجه ها می میره :
و در صحنه بعد گیوم یونگ قبل از خروج از قصر یانگوم رو صدا می کنه و بهش نامه ای رو میده :
بهش می گه که این نامه مادرته که ازت دزدیده بودیم . بانو چویی ازم خواست آتیشش بزنم ولی من اینکارو نکردم .
و بعد حرفای جالبی می زنه که توش میگه من هیچ وقت عشق کاملی از کسی دریافت نکردم و به هیچ کسی هم عشق کاملی ندادم .
و بعد حرفای جالبی می زنه که توش میگه من هیچ وقت عشق کاملی از کسی دریافت نکردم و به هیچ کسی هم عشق کاملی ندادم .
و قصر رو ترک می کنه .
بعد از این قضیه پادشاه یانگوم رو فرا می خونه بهش چندین پیمانه برنج می ده و ازش می خواد اگه خواسته ای داره عنوان کنه :
یانگوم 3 خواسته اش رو میگه که بدین صورت بودند :
اول می خوام اسم بانو هن پاک بشه که هیچ وقت قصد مسموم کردن شمارو نداشتند
دوم می خوام اسم مادرم پاک بشه که زمانی که بانو دربار بودند بخاطر تهمت دروغ به قتل رسیدند
و بعد سومین درخواستش از شاه :
که بر اساس این درخواستش یانگوم برای مدتی بانوی اول آشپزخانه میشه تا بتونه بر طبق خواسته بانو هن خاطرات و مشکلاتشو در دفترچه مخصوصو بانوان اول آشپزخانه بنویسه .
که بعد از این کار روح بانو هن رو می بینه که از مادرش برای یانگوم میگه و میگه که هردوی ما خوشحالیم و ازت تشکر می کنیم .
و در آخر دوباره لباس پزشکی رو می پوشه و شغل بانوی اولی آشپزخانه رو به شخص دیگری واگذار می کنه و در ملاقات بعدیش با پادشاه پادشاه ازش می پرسه که :
زمانی که هنوز شاه نشده بودم . دختر کوچکی برایم نوشیدنی آورد و وقتی من را دید بجای احترام به من به بانو دربار احترام گذاشت . اون بچه تو نبودی ؟
و یانگوم با خنده می گه که شما درست می گین قربان خودم بودم .
و عالیجناب به شدت هیجان زده می شند .
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: جواهري در قصر
قابل نداشت خانمMelika نوشته است:جالب بود دستتون درد نکنه
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: جواهري در قصر
خلاصه قسمت چهل و نهم سریال جواهری در قصر
پادشاه از یانگوم می پرسد که حالا چه خواسته ای دارد و یانگوم خواسته ی خود را مطرح می کند و از پادشاه می خواهد که او را به مركز بهداشت عمومي بفرستد...
با دستور پادشاه مبنی بر تغییر پست ها ، اول از همه پزشك شين به مرتبه چهارم ترفيع پيدا مي كند و پزشك يونگ به مرتبه پنجم ترفيع پيدا مي كند...
پس یانگوم کار خود را در مركز بهداشت عمومي شروع می کند...
یانگوم به دیدن افسرمین می رود و از او می خواهد که به بیمارانی که در مرکز بهداشت عمومی هستند درس بدهد...
افسرمین به بیمارانی که در مرکز بهداشت عمومی هستند درس می دهد...
یانگوم هر روز به مطالعه و درمان بیماران می پردازد و برای بیماران دارو درست می کند...
بانوی جدید آشپزخانه قصر تمام بانوان دربار را جمع می کند واعلام می کند که به دلیل بالا بودن سن و فقدان انرژي قصد کناره گیری از مقام بانوی اولی را دارد...
به همین منظور اعلام می کند که قصد دارد مسابقه ای در جشن تولد شاهزاده بگیرد و بانوان دربار برای این مسابقه باید یک خوراک آماده کنند...
جشن تولد شاهزاده برگزارمی شود و هرکدام از بانوان خوراکی را آماده می کنند...
بانوی اول آشپزخانه اعلام می کند که ملکه تصمیم خود را گرفته اند و بانو مین را به عنوان بانوی اول آشپزخانه انتخاب کرده اند...
بانو مین به دیدن یانگوم می رود و یانگوم برای کمک به او دفترچه آشپزي به او می دهد كه شامل چيزهايي است كه از بانو هن ياد گرفته و همه چیزهای دیگری که یاد گرفته است...
بانو مین از او می پرسد که چرا او قصد دادن این دفترچه پزشکی را به او دارد...
که یانگوم اعلام می کند من احساس بدی نسبت به نگهداشتن این کتاب داشتم وحالا فکر می کنم صاحب اصلی این کتاب پیدا شده است و اين به تو كمك خواهد كرد ، چون من عادت داشتم همه جزئيات را در دفترچه بنويسم...
بانو مین از یانگوم تشکر می کند اما می گوید که من احساس گناه مي كنم زیرا اين مقامي است كه كساني مثل بانو يونگ داشتند و بانو هن و بانو چويي براي آن كامل شدند ، اين مقامي براي افراد تلاشگر مثل توست پس چطور يك كسي مثل من مي تواند اين را بگيرد...
یانگوم می گوید که شما شخصي بودید كه بدون هيچ عامل ديگري آشپزي مي كردید و بانو هن هم اغلب شما را تحسين مي كرد و شما شخص درستي هستيد براي ادامه دادن ميراث بانو يونگ و بانو هن پس شما به خوبي كار خود را انجام خواهید داد...
در این هنگام شین بی وارد می شود و اعلام می کند که با دستور ملكه آمده ام تا به شما بگويم که فردا باید به ملكه گزارش دهيد...
یانگوم به دیدن ملکه می رود و ملکه از او می خواهد که به قصر برگردد و به یانگوم می گوید که حالش مساعد نیست و می گوید زمانی که قلب من سالم نیست ، چگونه جسم من می تواند سالم باشد...
وقتي من به موقعيتی كه پسرم و من در آن هستيم فکر می کنم احساس اندوه مي كنم من نبايد پرنس را به دنيا مي آوردم قصر مكان ترسناكي است اينجا اگر نتواني زنده بماني بايد بميري بعد از اين كه شما زندگي شاه را نجات داديد مردم اطراف اينجا با بدگماني به من نگاه مي كنند ، آنها دوست دارند آن را تا زماني كه پادشاه بر تخت سلطنت است اما زماني كه پرنس كرون بر تخت بنشيند...
اين يك طلسم نفرين نوشته شده برای پرنس است من چطور مي توانم يك لحظه آرام باشم ، چطور قلب من مي تواند بيمار نباشد ، پس يانگوم لطفا بيماري قلبي من را درمان كن ، دوباره بانوي پزشك مسئول باش و بانوي پزشك براي پرنس كرون ضعيف باش...
در این هنگام یکی از بانوان دربار یانگوم را صدا می زند و به او اعلام می کند که پرنس كرون بيماري لاعلاج قلبي دارد و آن را از زمان بچگي تحمل مي كند و هیچ دارویی برای درمان او وجود ندارد...
یانگوم به دیدن ملکه می رود و اعلام می کند که نمی تواند چنین کاری را انجام دهد ، یانگوم می گوید که من بي پروايانه عمل كرم براي باز پس گرفتن موقعيت بانو هن و مادرم با وجود اينكه من مي دانستم آنها نمي توانند به زندگي برگردند من زندگي ام را به خطر انداختم و این فقط برای ادامه میراثی بود که آن ها به جا گذاشته بودند ، آنها فكر مي كردند غذايي كه مي رود داخل دهان هاي مردم نبايد براي بدست آوردن قدرت استفاده شود و من تصميم دارم ميراث آنها را ادامه بدهم من به درستي پزشكي را تمرين كردم و فقط از آن استفاده مي كنم كه براي درمان و نجات مردم و هيچ دليل ديگري نمي تواند پشت آن باشد اين محدوديت من است...
ملکه رو به یانگوم می کند و می گوید با وجود آن که زندگیتان در دستان من هست که یانگوم می گوید شما مي توانيد زندگي من را بگيريد اما شما نمي توانيد خواسته من را بگيريد پس زندگی مرا بگیرید ملکه به یانگوم می گوید پس شما بانوی همراه من خواهید بود شما مي توانيد يك بانوي دربار باشيد حالا كه موقعيت شما به حال اول باز گشته است كنار من بمان ، من مطمئنم شما آن را انجام خواهيد داد...
در این هنگام پادشاه وارد می شود و از ملکه می پرسد چه مكالمه مهمي شما با یانگوم داشتید ، ملکه می گوید که از يانگوم براي بانوي دربار استفاده كرده است و از او خواسته است که بانوي همراه او باشد...
پادشاه به سرپرست پیشکار دستور می دهد که یانگوم را مخفیانه به اقامتگاه سوك وون فرا خوانده شود پادشاه که سخنان ملکه و یانگوم را شنیده بود از یانگوم می پرسد آن چه هست كه شما مايل نيستيد انجام بدهيد حتي اگر به بهاي زندگي تان باشد که یانگوم می گوید من نمی توانم به شما بگویم...
افسرمین و یانگوم تصمیم می گیرند قصر را ترک کنند به همین منظور افسرمین از یانگوم فرصت می خواهد تا او بتواند استعفای خود را تحویل قصر بدهد...
پادشاه در حضور وزرا یانگوم را به عنوان بانوی پزشک انتخاب می کند که این کار باعث مخالفت وزرا می شود اما پادشاه اعلام می کند یانگوم از این به بعد پزشک شخصی من خواهد بود...
پادشاه از یانگوم می پرسد که حالا چه خواسته ای دارد و یانگوم خواسته ی خود را مطرح می کند و از پادشاه می خواهد که او را به مركز بهداشت عمومي بفرستد...
با دستور پادشاه مبنی بر تغییر پست ها ، اول از همه پزشك شين به مرتبه چهارم ترفيع پيدا مي كند و پزشك يونگ به مرتبه پنجم ترفيع پيدا مي كند...
پس یانگوم کار خود را در مركز بهداشت عمومي شروع می کند...
یانگوم به دیدن افسرمین می رود و از او می خواهد که به بیمارانی که در مرکز بهداشت عمومی هستند درس بدهد...
افسرمین به بیمارانی که در مرکز بهداشت عمومی هستند درس می دهد...
یانگوم هر روز به مطالعه و درمان بیماران می پردازد و برای بیماران دارو درست می کند...
بانوی جدید آشپزخانه قصر تمام بانوان دربار را جمع می کند واعلام می کند که به دلیل بالا بودن سن و فقدان انرژي قصد کناره گیری از مقام بانوی اولی را دارد...
به همین منظور اعلام می کند که قصد دارد مسابقه ای در جشن تولد شاهزاده بگیرد و بانوان دربار برای این مسابقه باید یک خوراک آماده کنند...
جشن تولد شاهزاده برگزارمی شود و هرکدام از بانوان خوراکی را آماده می کنند...
بانو مین به دیدن یانگوم می رود و یانگوم برای کمک به او دفترچه آشپزي به او می دهد كه شامل چيزهايي است كه از بانو هن ياد گرفته و همه چیزهای دیگری که یاد گرفته است...
بانو مین از او می پرسد که چرا او قصد دادن این دفترچه پزشکی را به او دارد...
که یانگوم اعلام می کند من احساس بدی نسبت به نگهداشتن این کتاب داشتم وحالا فکر می کنم صاحب اصلی این کتاب پیدا شده است و اين به تو كمك خواهد كرد ، چون من عادت داشتم همه جزئيات را در دفترچه بنويسم...
بانو مین از یانگوم تشکر می کند اما می گوید که من احساس گناه مي كنم زیرا اين مقامي است كه كساني مثل بانو يونگ داشتند و بانو هن و بانو چويي براي آن كامل شدند ، اين مقامي براي افراد تلاشگر مثل توست پس چطور يك كسي مثل من مي تواند اين را بگيرد...
یانگوم می گوید که شما شخصي بودید كه بدون هيچ عامل ديگري آشپزي مي كردید و بانو هن هم اغلب شما را تحسين مي كرد و شما شخص درستي هستيد براي ادامه دادن ميراث بانو يونگ و بانو هن پس شما به خوبي كار خود را انجام خواهید داد...
در این هنگام شین بی وارد می شود و اعلام می کند که با دستور ملكه آمده ام تا به شما بگويم که فردا باید به ملكه گزارش دهيد...
یانگوم به دیدن ملکه می رود و ملکه از او می خواهد که به قصر برگردد و به یانگوم می گوید که حالش مساعد نیست و می گوید زمانی که قلب من سالم نیست ، چگونه جسم من می تواند سالم باشد...
وقتي من به موقعيتی كه پسرم و من در آن هستيم فکر می کنم احساس اندوه مي كنم من نبايد پرنس را به دنيا مي آوردم قصر مكان ترسناكي است اينجا اگر نتواني زنده بماني بايد بميري بعد از اين كه شما زندگي شاه را نجات داديد مردم اطراف اينجا با بدگماني به من نگاه مي كنند ، آنها دوست دارند آن را تا زماني كه پادشاه بر تخت سلطنت است اما زماني كه پرنس كرون بر تخت بنشيند...
اين يك طلسم نفرين نوشته شده برای پرنس است من چطور مي توانم يك لحظه آرام باشم ، چطور قلب من مي تواند بيمار نباشد ، پس يانگوم لطفا بيماري قلبي من را درمان كن ، دوباره بانوي پزشك مسئول باش و بانوي پزشك براي پرنس كرون ضعيف باش...
در این هنگام یکی از بانوان دربار یانگوم را صدا می زند و به او اعلام می کند که پرنس كرون بيماري لاعلاج قلبي دارد و آن را از زمان بچگي تحمل مي كند و هیچ دارویی برای درمان او وجود ندارد...
یانگوم به دیدن ملکه می رود و اعلام می کند که نمی تواند چنین کاری را انجام دهد ، یانگوم می گوید که من بي پروايانه عمل كرم براي باز پس گرفتن موقعيت بانو هن و مادرم با وجود اينكه من مي دانستم آنها نمي توانند به زندگي برگردند من زندگي ام را به خطر انداختم و این فقط برای ادامه میراثی بود که آن ها به جا گذاشته بودند ، آنها فكر مي كردند غذايي كه مي رود داخل دهان هاي مردم نبايد براي بدست آوردن قدرت استفاده شود و من تصميم دارم ميراث آنها را ادامه بدهم من به درستي پزشكي را تمرين كردم و فقط از آن استفاده مي كنم كه براي درمان و نجات مردم و هيچ دليل ديگري نمي تواند پشت آن باشد اين محدوديت من است...
ملکه رو به یانگوم می کند و می گوید با وجود آن که زندگیتان در دستان من هست که یانگوم می گوید شما مي توانيد زندگي من را بگيريد اما شما نمي توانيد خواسته من را بگيريد پس زندگی مرا بگیرید ملکه به یانگوم می گوید پس شما بانوی همراه من خواهید بود شما مي توانيد يك بانوي دربار باشيد حالا كه موقعيت شما به حال اول باز گشته است كنار من بمان ، من مطمئنم شما آن را انجام خواهيد داد...
در این هنگام پادشاه وارد می شود و از ملکه می پرسد چه مكالمه مهمي شما با یانگوم داشتید ، ملکه می گوید که از يانگوم براي بانوي دربار استفاده كرده است و از او خواسته است که بانوي همراه او باشد...
پادشاه به سرپرست پیشکار دستور می دهد که یانگوم را مخفیانه به اقامتگاه سوك وون فرا خوانده شود پادشاه که سخنان ملکه و یانگوم را شنیده بود از یانگوم می پرسد آن چه هست كه شما مايل نيستيد انجام بدهيد حتي اگر به بهاي زندگي تان باشد که یانگوم می گوید من نمی توانم به شما بگویم...
افسرمین و یانگوم تصمیم می گیرند قصر را ترک کنند به همین منظور افسرمین از یانگوم فرصت می خواهد تا او بتواند استعفای خود را تحویل قصر بدهد...
پادشاه در حضور وزرا یانگوم را به عنوان بانوی پزشک انتخاب می کند که این کار باعث مخالفت وزرا می شود اما پادشاه اعلام می کند یانگوم از این به بعد پزشک شخصی من خواهد بود...
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: جواهري در قصر
یانگوم بهمراه افسر مین جانگو بلاخره فرار می کنند و افسر مین بعد از تحویل دادن پستش بهمراه یانگوم از قصر دور می شند .
و در جاده ای برفی راهشون رو ادامه می دند :
این قسمت هم که طبق معمول باید سانسور بشه :
وزیر دست چپ از قضیه آگاه می شه و افرادی رو دنبال افسر مین و یانگوم می فرسته که بلاخره گیرشون میارند . افسر مین دستور می ده از سر راهش کنار برند که افسر مامور مخالفت می کنه و دستور می ده بگیرنشون که افسر مین شمشیر می کشه :
ولی شمشیر رو می اندازه و افسر مقابل هم می گذاره برند که ناگهان وزیر دست چپ از راه می رسه و می گه : شما دارید پزشک شخصی عالیجناب رو کجا می برید ؟؟
و یانگوم و افسر مین و بر می گردونه . وقتی یانگوم بر می گرده شاه حکمش رو که یانگوم پزشک شخصیش بشه و رو صادر کرده و بازخورد بدی تو قصر داشته و طبق معمول یک سری از اشراف زاده ها کولی بازی در میارند تا شاه نظرشو عوض کنه :
ولی افسر مین از یانگوم می خواد که این شغل رو قبول کنه و یانگوم در مقابل تمام افراد بخاطر افسر مین شغل رو از عالیجناب می پذیره که مایه ناراحتی همه به جز افسر مین و شین بی میشه .
بعد از این قضیه پزشک شین استعفاشو اعلام می کنه و یانگوم وقتی می فهمه جلوش زانو می زنه و تقاضای بخشش می کنه .
ولی پزشک شین می گه که پزشکی که مریضش بهش اعتماد نداشته باشه پزشک نیست . این مهم نیست که تو یه زنی یا مرد این مشکله منه . و تقاضای کمک از طرف ما نداشته باش .
خوب تا اینجای کار هیچ اشکالی نداشت . مهم نیست که بقیه چی فکر می کنند ولی تا وقتی که به کسی آسیبی نرسیده .....
ملکه مادر قضیه ارتباط یانگوم و شاه رو در قصر یونسنگ می فهمه و اونو صدا می کنه و سرش داد می کشه و یونسنگ گریه می کنه ولی ملکه جلوشو می گیره و میگه که بس کنید دیگه اون بارداره ....
یونسنگ بعد از اینکه از اونجا خارج میشه حالش بهم می خوره و دچار زایمان زودرس میشه .....
و یانگوم سریع بالای سرش می رسه و دستور میده که اتاق عمل رو آماده کنند .
یونسنگ توی زایمانش دچار مشکل میشه و یانگوم نمی تونه بچه رو بدنیا بیاره . یونسنگ بعد از کمی فریاد ناگهان وسط وضع حمل از هوش میره .......
و یانگوم وحشت زده سریع دست بکار میشه و از طب سوزنی استفاده می کنه و تمام پزشک های زن از وحشت نمی تونند تکون بخورند و فقط یانگوم و شین بی هستند که دارند تلاش می کنند :
و یونسنگ خوشبختانه بهوش میاد و بی حال چشماشو باز می کنه .
در این حال خبر دست گل ملکه مادر به خودش و پادشاه می رسه و همشون مضطرب میشند و امیدشون با یانگومه .
یونسنگ پس از اینکه باز هم کلی جیغ می زنه بچه بیرون نمی آد و یونسنگ دوباره بی هوش میشه .....
دوباره همه وحشت می کنند و یانگوم هم شوکه میشه . سریعا" عمل می کنه و اینبار از ماساژ و تحریک نقاط عصبی استفاده می کنه . پس از کمی تلاش یونسنگ دوباره بهوش میاد و همه خوشحال می شند .
دوباره فریاد های یونسنگ شروع میشه و پس از کمی ....
صدای گریه بچه رو می شنویم و همه فریاد شادی می زنند و یانگوم پرنس رو بدنیا میاره .
پزشک شین و پزشک یونگ هم از بیرون خوشحال بنظر می رسند و همه چیز بخوبی و خوشی حل میشه .
ولی ..... شین بی به یانگوم میگه که خون ریزی بند نمیاد و بعد از اینکه یانگوم حواسش پیش یونسنگ بر می گرده یونسنگ دوباره از هوش میره ولی اینبار .....
شین بی فریاد می زنه که دیگه نبض اش نمی زنه و ...... یونسنگ تموم می کنه .
همه وحشت زده می شند و یانگوم با قیافه ای سردرگم از اتاق خارج میشه و بعد از مدتی با یک نی و یک بطری پودر سفید بر می گرده و با نی پودر رو توی دماغ یونسنگ فوت می کنه ( عملیات CPR ) ولی یونسنگ هیچ عکس العملی نداره ....
یانگوم فریاد می زنه نه بانوی من من مقصر بودم . شما نباید بمیرید . شما نباید اینجوری منو ترک کنید . بخاطر من یونسنگ بخاطر من نباید بمیری .
و ماساژ قلبی رو ادامه میده .
ولی هیچ امیدی نیست .
و وقتی که یک لحظه سکوت ناشی از مرگ یونسنگ همه جا رو فرو می گیره . شین بی فریاد می زنه :
نبض اش بر گشت نبض اش بر گشت .
و تنفس مصنوعی یانگوم جواب می ده و یونسنگ بر می گرده .
و یانگوم احساس می کنه که نمی تونه خودشو بابت این قضیه ببخشه . عملیات نجات یونسنگ توسط یانگوم توی کل قصر می پیچه و همرو خوشحال می کنه و ملکه مادر رو از نگرانی نجات می ده .
یانگوم تا صبح از یونسنگ مراقبت می کنه تا بهوش میاد و وقتی که بهوش میاد ازش معذرت خواهی می کنه ولی یونسنگ می گه که ناراحت نباش و اگه تو نبودی من تا حالا زنده نبودم .
فردای آن روز یانگوم پیش پادشاه میره تا از شغل جدیدش یعنی پزشک شخصی پادشاه انصراف بده که همون هنگام خدمتکار یانگ با ترس اعلام می کنه که پرنس جوان ( پسر ملکه ) جونش در خطره ....
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: جواهري در قصر
سانسوری قسمت 49 جواهری در قصر [ شرح قسمت های سریال جواهری در قصر ]
وقتی که یانگوم و افسر مین بعد از کلی دوندگی همدیگرو پیدا می کنند . یانگوم بهش میگه که هیچ چیز نپرسید و فقط منو ببرید از اینجا . مگه نمی گفتید همیشه پیشم می مونید .....
وقتی که یانگوم و افسر مین بعد از کلی دوندگی همدیگرو پیدا می کنند . یانگوم بهش میگه که هیچ چیز نپرسید و فقط منو ببرید از اینجا . مگه نمی گفتید همیشه پیشم می مونید .....
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: جواهري در قصر
سانسوری های قسمت پنجاه ام سریال جواهری در قصر
اولین سانسوری مربوط به زمانی است که یانگوم وافسرمین قصد سوار شدن به قایق را دارند...
قسمت بعدی که یکی از صحنه های زیبای قسمت پنجاه ام سریال جواهری در قصر می باشد زمانی است که افسرمین و یانگوم بر روی برف ها در حال حرکت هستند و یانگوم به افسرمین این جملات را می گوید...
شما مجبورید همه چیز را به خاطر من رها کنید این قبول است...
شما مجبورید به عنوان یک روستایی به خاطر من زندگی کنید قبول است...
شما مجبورید خاک را با دستانتان لمس کنید ، دستانی که برای نگه داشتن یک قلم مو استفاده می شود قبول است...
ما ممکن است برای اداره ی زندگی بر روی گیاهان کار کنیم قبول است...
که در نهایت افسرمین اعلام می کند همه ی این شرایط را قبول دارد...
سانسوری بعدی هنگم عبور از کوهستان به علت سختی راه افسرمین ، یانگوم را بر پشت خود سوار می کند...
هم چنین زمانی که افسرمین و یانگوم توسط نیروهای امنیتی دستگیر می شوند وافسرمین از آنها فرصت می خواهد تا با یانگوم صحبت کند...
قسمت دیگر سانسور مربوط به زمانی است که یانگ دوک و یانگوم در حال صحبت کردن هستند...
یانگ دوک می گوید من بانوی پزشک بودم برای انتقام گرفتن و من تلاش سختی می کردم برای درمان بیماری هااما هرچقدر هم تلاش می کردم من یک زن بودم و من اغلب مجبور بودم تمرین پزشکی کنم بدون اعتماد کامل و وقتی موفق به درمان بیماری ها می شدم ، صاحب منصبان یک جایزه به من می دادند با یک شب خوابیدن پیش من...
سانسوری بعدی مربوط به زایمان یونسنگ است...
اولین سانسوری مربوط به زمانی است که یانگوم وافسرمین قصد سوار شدن به قایق را دارند...
قسمت بعدی که یکی از صحنه های زیبای قسمت پنجاه ام سریال جواهری در قصر می باشد زمانی است که افسرمین و یانگوم بر روی برف ها در حال حرکت هستند و یانگوم به افسرمین این جملات را می گوید...
شما مجبورید همه چیز را به خاطر من رها کنید این قبول است...
شما مجبورید به عنوان یک روستایی به خاطر من زندگی کنید قبول است...
شما مجبورید خاک را با دستانتان لمس کنید ، دستانی که برای نگه داشتن یک قلم مو استفاده می شود قبول است...
ما ممکن است برای اداره ی زندگی بر روی گیاهان کار کنیم قبول است...
که در نهایت افسرمین اعلام می کند همه ی این شرایط را قبول دارد...
سانسوری بعدی هنگم عبور از کوهستان به علت سختی راه افسرمین ، یانگوم را بر پشت خود سوار می کند...
هم چنین زمانی که افسرمین و یانگوم توسط نیروهای امنیتی دستگیر می شوند وافسرمین از آنها فرصت می خواهد تا با یانگوم صحبت کند...
قسمت دیگر سانسور مربوط به زمانی است که یانگ دوک و یانگوم در حال صحبت کردن هستند...
یانگ دوک می گوید من بانوی پزشک بودم برای انتقام گرفتن و من تلاش سختی می کردم برای درمان بیماری هااما هرچقدر هم تلاش می کردم من یک زن بودم و من اغلب مجبور بودم تمرین پزشکی کنم بدون اعتماد کامل و وقتی موفق به درمان بیماری ها می شدم ، صاحب منصبان یک جایزه به من می دادند با یک شب خوابیدن پیش من...
سانسوری بعدی مربوط به زایمان یونسنگ است...
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: جواهري در قصر
خلاصه قسمت پنجاه و یکم سریال جواهری در قصر
در این حین سرپرست پیشکارها وارد می شود واعلام می کند که پرنس کیانگ وون در شرایط بحرانی هستند...
پادشاه و ملکه که از بیماری پرنس اطلاع یافته اند ، پیش پرنس می روند و علت بیماری او را از پزشکان می پرسند...
پادشاه به ملکه می گوید که اگر نگران حال پرنس است چرا مراقبت از پرنس را به یانگوم نمی دهد...
ملکه می گوید چطور می توانم اجازه دهم یک بانوی پزشک از او مراقبت کند ، پادشاه از او می پرسد شما همان کسی نبودید که ارزش قائل شدید برای تلاش یانگوم و به او اجازه دادید من را درمان کند ، ملکه می گوید من به سرپرست پزشکان از قبل مشکوک بودم به همین علت این کار را کردم...
پزشکان قصر به علت وضعی که برای پرنس به وجود آمده تشکیل جلسه می دهند...
افسرمین جانگ هو از یانگوم می پرسد چگونه توانسته به آسانی مقام بانوی پزشک شخصی پادشاه را رها کند...
یانگوم می گوید من نمی توانم این را انجام بدهم در حالی که این مقام بالاتر از استادم است و آسیب می زند به بانو سوک وون...
یانگوم در حال ترک از قصر است که پادشاه او را می بیند و از سرپرست پیشکارها می خواهد او را صدا کند و از یانگوم می خواهد که قصر را ترک نکند...
پادشاه دستور می دهد که مین جانگ هو را به نزد او بیاورند و افسرمین به نزد او می آید و پادشاه علت پافشاری افسرمین مبنی بر استفاده از یانگوم به عنوان بانوی پزشک را جویا می شود...
افسرمین می گوید باید یک شخص را چه مرد و چه زن را در موقعیتی که شایسته اوست قرار داد...
پزشک شین به نزد پادشاه و ملکه می رود واعلام می کند که پرنس مبتلا به آبله شده است...
پزشکان قصر در حال جلوگیری از شیوع بیماری هستند...
یانگوم می تواند بیماری یکی از بچه ها را درمان کند...
یانگ دوک از او می پرسد که چگونه توانسته است این بیماری را درمان کند که یانگوم می گوید من هنوز راه درمان آن را پیدا نکرده ام ، من او را به انتهای بیماری رساندم که یانگ دوک از او می پرسد چگونه توانسته است این کار را بکند که یانگوم می گوید ما تلاش می کردیم تب را کاهش بدهیم وقتی شخص مبتلا است اما من بر عکس این کار را انجام دادم و گذاشتم بیمار تب کند و عرق کند اما هنوز تجویزی برای آن پیدا نکرده ام پس من هنوز راه حلی برای آن نیافته ام...
ملکه به دیدار یانگوم می رود و از او می خواهد که پسرش را درمان کند...
و یانگوم شروع به درمان پرنس می کند...
افسرمین به دیدار پادشاه میرود و اعلام می کند که با تصمیم یک شخص گسترش بیماری متوقف شده است و از شیوع آن جوگیری شده است که پادشاه می پرسد چه کسی این تصمیم را گرفته است که افسرمین می گوید آن بانوی پزشک یانگوم...
سرانجام یانگوم می تواند پرنس را درمان کند...
ملکه به یانگوم می گوید که نمی داند چه به او بگوید و به خاطر فرمانی که داده است ابراز تاسف می کند و به اشتباه خود اعتراف می کند و از یانگوم می خواهد او را ببخشد...
پادشاه در جمع وزرا و مقامات قصر اعلام می کند من اعطا می کنم به یانگومی که از شیوع بیماری در شهر جلوگیری کرد و پرنس کیانگ وون را معالجه کرد ، پنجاه و یک کیسه برنج و پانزده توپ پارچه کتان و...
منصوب می کنم او را به عنوان صاحب منصب مرتبه نهم و به عنوان پزشک شخصی من...
این کار باعث مخالفت مقامات می شود و آنها اعلام می کنند که این کار نامعقول است و می گویند یک مقام صاحب منصبی دولت برای یک زن ، مانند فرمانی شبیه صاعقه است در یک روز همه دربار سلطنتی و دولت را می لرزاند...
پادشاه رو به افسرمین می کند و می گوید شما فرمان را اعلام کنید حالا...
مقامات یکبار دیگر به نزد پادشاه می آیند و از او می خواهند از تصمیم خود برگردد ولی پادشاه به افسرمین می گوید که من یانگوم را به عنوان صاحب منصب مرتبه هشتم منصوب می کنم پس بروید و این کار را انجام بدهید...
در این هنگام پزشک شین وارد می شود...
و نوشته ای را به پادشاه تحویل می دهد...
پادشاه از پزشک شین می خواهد که برای همه بگوید چه برای او نوشته است ، پزشک شین می گوید همه پزشکان از جمله خودم و همه بانوان پزشک از داروخانه سلطنتی خواسته شما را قبول خواهیم کرد...
پادشاه علت را از پزشک شین جویا می شود و پزشک شین می گوید من استاد بانوی پزشک یانگوم هستم اما دلیل این که من می خواهم فرمان را دریافت کنم ، رفتار وشخصیت او به عنوان پزشک است او برای نجات زندگی یک بچه دلواپس خودش نبود و برای جلوگیری از مبتلا شدن بچه ها او سریعا اقدامات پیش گیری را انجام داد و برای بهبودی بچه ها او امید را برای اتحاد مردم برای یکی شدن روشن کرد و این دلایلی است که من خواسته شما را قبول کردم...
بازهم مقامات مخالفت را اعلام می کنند که پادشاه اعلام می کند من بانوی پزشک یانگوم را به عنوان یک صاحب منصب مرتبه هفتم اعلام می کنم و با مخالفت یکی از مقامات ، پادشاه یانگوم را به عنوان یک صاحب منصب مرتبه ششم منصوب می کند...
در این حین سرپرست پیشکارها وارد می شود واعلام می کند که پرنس کیانگ وون در شرایط بحرانی هستند...
پادشاه و ملکه که از بیماری پرنس اطلاع یافته اند ، پیش پرنس می روند و علت بیماری او را از پزشکان می پرسند...
پادشاه به ملکه می گوید که اگر نگران حال پرنس است چرا مراقبت از پرنس را به یانگوم نمی دهد...
ملکه می گوید چطور می توانم اجازه دهم یک بانوی پزشک از او مراقبت کند ، پادشاه از او می پرسد شما همان کسی نبودید که ارزش قائل شدید برای تلاش یانگوم و به او اجازه دادید من را درمان کند ، ملکه می گوید من به سرپرست پزشکان از قبل مشکوک بودم به همین علت این کار را کردم...
پزشکان قصر به علت وضعی که برای پرنس به وجود آمده تشکیل جلسه می دهند...
افسرمین جانگ هو از یانگوم می پرسد چگونه توانسته به آسانی مقام بانوی پزشک شخصی پادشاه را رها کند...
یانگوم می گوید من نمی توانم این را انجام بدهم در حالی که این مقام بالاتر از استادم است و آسیب می زند به بانو سوک وون...
یانگوم در حال ترک از قصر است که پادشاه او را می بیند و از سرپرست پیشکارها می خواهد او را صدا کند و از یانگوم می خواهد که قصر را ترک نکند...
پادشاه دستور می دهد که مین جانگ هو را به نزد او بیاورند و افسرمین به نزد او می آید و پادشاه علت پافشاری افسرمین مبنی بر استفاده از یانگوم به عنوان بانوی پزشک را جویا می شود...
افسرمین می گوید باید یک شخص را چه مرد و چه زن را در موقعیتی که شایسته اوست قرار داد...
پزشک شین به نزد پادشاه و ملکه می رود واعلام می کند که پرنس مبتلا به آبله شده است...
پزشکان قصر در حال جلوگیری از شیوع بیماری هستند...
یانگوم می تواند بیماری یکی از بچه ها را درمان کند...
یانگ دوک از او می پرسد که چگونه توانسته است این بیماری را درمان کند که یانگوم می گوید من هنوز راه درمان آن را پیدا نکرده ام ، من او را به انتهای بیماری رساندم که یانگ دوک از او می پرسد چگونه توانسته است این کار را بکند که یانگوم می گوید ما تلاش می کردیم تب را کاهش بدهیم وقتی شخص مبتلا است اما من بر عکس این کار را انجام دادم و گذاشتم بیمار تب کند و عرق کند اما هنوز تجویزی برای آن پیدا نکرده ام پس من هنوز راه حلی برای آن نیافته ام...
ملکه به دیدار یانگوم می رود و از او می خواهد که پسرش را درمان کند...
و یانگوم شروع به درمان پرنس می کند...
افسرمین به دیدار پادشاه میرود و اعلام می کند که با تصمیم یک شخص گسترش بیماری متوقف شده است و از شیوع آن جوگیری شده است که پادشاه می پرسد چه کسی این تصمیم را گرفته است که افسرمین می گوید آن بانوی پزشک یانگوم...
سرانجام یانگوم می تواند پرنس را درمان کند...
ملکه به یانگوم می گوید که نمی داند چه به او بگوید و به خاطر فرمانی که داده است ابراز تاسف می کند و به اشتباه خود اعتراف می کند و از یانگوم می خواهد او را ببخشد...
پادشاه در جمع وزرا و مقامات قصر اعلام می کند من اعطا می کنم به یانگومی که از شیوع بیماری در شهر جلوگیری کرد و پرنس کیانگ وون را معالجه کرد ، پنجاه و یک کیسه برنج و پانزده توپ پارچه کتان و...
منصوب می کنم او را به عنوان صاحب منصب مرتبه نهم و به عنوان پزشک شخصی من...
این کار باعث مخالفت مقامات می شود و آنها اعلام می کنند که این کار نامعقول است و می گویند یک مقام صاحب منصبی دولت برای یک زن ، مانند فرمانی شبیه صاعقه است در یک روز همه دربار سلطنتی و دولت را می لرزاند...
پادشاه رو به افسرمین می کند و می گوید شما فرمان را اعلام کنید حالا...
مقامات یکبار دیگر به نزد پادشاه می آیند و از او می خواهند از تصمیم خود برگردد ولی پادشاه به افسرمین می گوید که من یانگوم را به عنوان صاحب منصب مرتبه هشتم منصوب می کنم پس بروید و این کار را انجام بدهید...
در این هنگام پزشک شین وارد می شود...
و نوشته ای را به پادشاه تحویل می دهد...
پادشاه از پزشک شین می خواهد که برای همه بگوید چه برای او نوشته است ، پزشک شین می گوید همه پزشکان از جمله خودم و همه بانوان پزشک از داروخانه سلطنتی خواسته شما را قبول خواهیم کرد...
پادشاه علت را از پزشک شین جویا می شود و پزشک شین می گوید من استاد بانوی پزشک یانگوم هستم اما دلیل این که من می خواهم فرمان را دریافت کنم ، رفتار وشخصیت او به عنوان پزشک است او برای نجات زندگی یک بچه دلواپس خودش نبود و برای جلوگیری از مبتلا شدن بچه ها او سریعا اقدامات پیش گیری را انجام داد و برای بهبودی بچه ها او امید را برای اتحاد مردم برای یکی شدن روشن کرد و این دلایلی است که من خواسته شما را قبول کردم...
بازهم مقامات مخالفت را اعلام می کنند که پادشاه اعلام می کند من بانوی پزشک یانگوم را به عنوان یک صاحب منصب مرتبه هفتم اعلام می کنم و با مخالفت یکی از مقامات ، پادشاه یانگوم را به عنوان یک صاحب منصب مرتبه ششم منصوب می کند...
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: جواهري در قصر
سانسوری های قسمت چهل و نهم سریال جواهری در قصر
اولین سانسوری قسمت چهل و نه سریال مربوط به جشن تولد پرنس است که در آن زنان در حال رقص هستند ، تصاویر زیر مربوط به این مراسم است...
سانسوری دوم قسمت چهل و نهم مربوط به زمانی است که یانگوم و افسرمین به دنبال هم می گردند و در آخر همدیگر را پیدا می کنند...
یانگوم و افسرمین همدیگر را در آغوش می گیرند...
اولین سانسوری قسمت چهل و نه سریال مربوط به جشن تولد پرنس است که در آن زنان در حال رقص هستند ، تصاویر زیر مربوط به این مراسم است...
سانسوری دوم قسمت چهل و نهم مربوط به زمانی است که یانگوم و افسرمین به دنبال هم می گردند و در آخر همدیگر را پیدا می کنند...
یانگوم و افسرمین همدیگر را در آغوش می گیرند...
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: جواهري در قصر
خلاصه قسمت پنجاه و دوم سریال جواهری در قصر
بازهم مقامات مخالفت را اعلام می کنند که پادشاه اعلام می کند من بانوی پزشک یانگوم را به عنوان یک صاحب منصب مرتبه هفتم اعلام می کنم و با مخالفت یکی از مقامات ، پادشاه یانگوم را به عنوان یک صاحب منصب مرتبه ششم منصوب می کند...
و به افسرمین می گوید که برود فرمان را اجرا کند...
مقامات و وزرا از افسرمین می خواهند که فرمان پادشاه را قبول و اجرا نکند...
ملکه به یانگوم می گوید که از بین بردن خواسته ملکه مادر سخت است و شما سزاوار دریافت رتبه ششم نیستید بلکه رتبه سوم شایسته شماست...
یانگوم می گوید وقتی من بچه بودم و با پسرها خرگوش می گرفتم ، مادرم تلاش می کرد مرا منصرف کند اما من همیشه از او می پرسیدم چرا من نمی توانم به همین دلیل می خواهم نشان بدهم که یک بانوی پزشک هم کسی است که پزشکی یاد می گیرد پس به همین خاطر من فرمان پادشاه را قبول کردم...
افسرمین جانگ هو به دیدن یانگوم می رود اما متوجه می شود که پادشاه به دیدن یانگوم رفته است...
پادشاه به دیدن یانگوم می رود...
مقامات به دیدن پادشاه می روند و اعلام می کنند که حتی دانشوران هم با متهم کردن افسرمین جانگ هو موافقند ، پادشاه می گوید من این فرمان را دادم پس چطور سعی دارید او را متهم کنید که یکی از مقامات می گوید او متهم است زیرا در برابر قانون قرار گرفته و شما را گیج کرده است پس چنین چیزی ممکن است دوباره اتفاق بیفتد و باید مجازات شود اما پادشاه با خواسته ی آن ها مخالفت می کند...
افسرمین پادشاه و یانگوم را می بیند که هر روز صبح در حال پیاده روی هستند...
افسرمین که به دیدار پادشاه رفته است ، پادشاه از او می پرسد که چگونه با یانگوم آشنا شده است او می گوید من زمانی که او به عنوان بانوی آشپزخانه دربار بود با او آشنا شدم...
افسرمین به یانگوم می گوید که من می دانم که شما می خواهید بیماری قلبی پادشاه را درمان کنید و هر روز صبح با او قدم می زنید اما او پادشاه است و همه در قصر در این باره می دانند...
پادشاه و ملکه به دیدن ملکه مادر می روند...
ملکه مادر به پادشاه می گوید که من شنیده ام شما بانوی پزشک یانگوم را در مقر بانوان پزشک ملاقات کرده اید و هر روز صب او را صدا می زنید که در باغ با او قدم بزنید ، شما فرمانتان را پس گرفته اید پس چطور مخفیانه به دیدار او می روید اگر شما این قدر او را در کنارتان می خواهید پس او را به عنوان صیغه سلطنتی بگیرید...
یانگوم که از موضوع پیشنهاد ملکه مادر به پادشاه با خبر شده است به دیدار ملکه می رود و اعلام می کند که من یک بانوی پزشک هستم و خوسته من مداوا کردن است و من حتی فکر چیز دیگری را کنارش نکرده ام که هرگز بخواهم قدرتی بدست بیاورم یا مورد علاقه کسی قرار بگیرم...
ملکه به یانگوم می گوید که من به شما اعتماد دارم و پادشاه به ملکه مادر گفته است آن فقط برای کمک پزشکی بوده است و حتی اگر این خواسته ملکه مادر باشد تا زمانی که پادشاه نخواهد او نمی تواند کاری بکند...
پادشاه دستور می دهد که یانگوم را به باغ فرا بخوانند...
یانگوم به پادشاه می گوید که من فراتر از حدم پیش رفتم که خواستم بیماری قلبی شما را درمان کنم واین طوری برای مادر شما سوء تفاهم به وجود آوردم پس لطفا مرا به مرکز بهداشت عمومی بفرستید...
پادشاه به یانگوم می گوید سوء تفاهم مادر من همه اش همینه ، دقیقا من نمی دانستم تا مادرم آن طور با من صحبت کرد...
مقامات سلطنتی باز به دیدن پادشاه می روند و می گویند که شما حالا باید تصمیم بگیرید یا دردسرهای بیش تری پیش می آید ، لطفا درباره اعلام جرم صاحب منصب مین جانگ هو تصمیم بگیرید چون با این کار تنها مین جانگ هو قربانی می شود و تعداد زیادی از صاحب منصبان و دانشوران دولت را ترک می کنند و ملکه مادر تصمیم درستی گرفته اند و شما می توانید بانوی پزشک یانگوم را به عنوان صیغه خود داشته باشید و مین جانگ هو را تبعید کنید...
ملکه مادر به دیدار ملکه می رود و به ملکه می گوید که چرا فرمان صیغه سطنتی شدن یانگوم را ننوشته است ، ملکه به ملکه مادر می گوید که یانگوم یک بانوی پزشک است و پادشاه او را نزدیک خودش می خواهد تا سلامتی اش را چک کند و من فکر می کنم شما دچار سوءتفاهم شده اید...
ملکه مادر می گوید پس شما فکر می کنید این بانوی پیر سمج شده است بدون این که شرایط را بفهمد که ملکه می گوید شما در مورد من دچار سوءتفاهم شدید که ملکه می گوید پس اگر این طور نیست فورا فرمان را بنویس...
یونسنگ به دیدن یانگوم می رود و از او می پرسد که آیا این حقیقت دارد که تو عاشق افسرمین جانگ هو هستی...
هم چنین یونسنگ به دیدار پادشاه می رود و به پادشاه می گوید که من می دانم این برخلاف قانون است اما من یک خواسته مهم دارم و آن این است که من به عنوان دوست یانگوم که بیش ترین ارزش را برای او قائل است و بهترین کسی است که او را می شناسد ، شما احتمالا یانگوم را از قبل می شناسید او همواره در حال سعی و تلاش است چه زمانی که غذا بپزد یا این که او طبابت کند و من شنیدم این به خاطر سوء تفاهم ملکه مادر است و ملکه مادر به این راه فکر می کند چون او جهات فداکاری یانگوم را در کارش نمی داند و شما احتمالا این را می دانید و برای شما فقط شایسته است که او را به عنوان بانوی پزشک قرار دهید و اگر او را صیغه کنید ، این کار تلاش های او را تباه می کند و از شما می خواهم اجازه دهید باقی عمرش را با یارش بگذراند...
پادشاه که از گفتن حرف یارش از زبان یونسنگ متعجب شده است از یونسنگ می پرسد یارش ، که یونسنگ ادامه می دهد و می گوید که آقای مین جانگ هو و یانگوم به هم علاقمند هستند...
پادشاه به دیدار ملکه مادر می رود و ملکه مادر به پادشاه می گوید که ملکه دستوری نوشتند که یانگوم فردا صیغه شما شود...
وزرا و مقامات که از شنیدن این خبر خوشحال هستند به دیدار پادشاه می روند و به پادشاه می گویند ما دستور آماده کردن جشنی را داده ایم...
پادشاه به سرپرست پیشکارها دستور می دهد که همه خدمتکاران را بیرون و بانوی پزشک یانگوم را به این جا بیاورد...
یانگوم به نزد پاد شاه می رود...
پادشاه به یانگوم می گوید که من شنیده ام شما عاشق افسرمین جانگ هو هستید آیا این حقیقت دارد...
یانگوم به پادشاه می گوید بله...
بازهم مقامات مخالفت را اعلام می کنند که پادشاه اعلام می کند من بانوی پزشک یانگوم را به عنوان یک صاحب منصب مرتبه هفتم اعلام می کنم و با مخالفت یکی از مقامات ، پادشاه یانگوم را به عنوان یک صاحب منصب مرتبه ششم منصوب می کند...
افسرمین پادشاه و یانگوم را می بیند که هر روز صبح در حال پیاده روی هستند...
ملکه مادر به دیدار ملکه می رود و به ملکه می گوید که چرا فرمان صیغه سطنتی شدن یانگوم را ننوشته است ، ملکه به ملکه مادر می گوید که یانگوم یک بانوی پزشک است و پادشاه او را نزدیک خودش می خواهد تا سلامتی اش را چک کند و من فکر می کنم شما دچار سوءتفاهم شده اید...
پادشاه به دیدار ملکه مادر می رود و ملکه مادر به پادشاه می گوید که ملکه دستوری نوشتند که یانگوم فردا صیغه شما شود...
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: جواهري در قصر
پشت صحنه سریال جواهری در قصر
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: جواهري در قصر
عکسی جالب از پشت صحنه سریال جواهری در قصر!
مراسم پایانی سریال جواهری در قصر
عکسی از پشت صحنه سریال جواهری در قصر!
مراسم پایانی سریال جواهری در قصر
عکسی از پشت صحنه سریال جواهری در قصر!
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
صفحه 5 از 5 • 1, 2, 3, 4, 5
صفحه 5 از 5
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد