سفر عشق مبارک بادت

Sophia نوشته است:همتون سر کارین خرجی نداده رفته، حجش قبول نییییییییی

seniorsajjad نوشته است:سلام دزی. علیک سلام و رحمه الله و قدرت الله و حبیب الله ....... اوخ قاطی شد
مبارکه. ایشالا که همیشه این چیزای خوب خوب برات پیش بیاد. من آخرشم نفهمیدم چی مبارکه
حاجیه خانم شدن چه حسی داره؟ اووووووووووووووو نگو .انقده حال میده بشینی با خدا حرف بزنی دوتا چایی بخوری
خوبه؟
کلک رفتی و اومدی. درس ثوبت کن کلک یعنی چی
ما رو دعا کردی؟ انقده آدم بودن که تا به تو میرسید شب میشد

به هر حال واقعا خوشحال شدم که به سلامت رفتی و اومدی. ممنونم
امیدوارم تو زندگیت به چیزایی که دوستشون داری برسی و روزهای خوشی داشته باشی. آرزوی من شادی و خوشی دوستای خوب و عزیزانمه

در مورد اینکه میخوای بیای و مهمونی بدی و همه بچه ها رو دعوت کنی و این حرفا هم بعدا حسابی با هم حرف میزنیم و هماهنگ میکنیم.
آخه مگه آدم چند بار دفعه ی اولشه که میره مکه؟؟؟؟؟؟
اینایی که نوشتی خونده نمیشه با چه نوع خطی نوشتی ؟ بریل ؟؟ میخی ؟؟ نمیتونم بخونم
بازم میگم، مبارکه............ آخه چی مبارکه ؟

seniorsajjad نوشته است:چیه؟ حسودیت میشه؟؟؟؟؟
من بچه ساده گیر آوردی هی بهم میخندی؟
آخه منو کی مهمون میکنه؟

راستی کی منو دعوت کردن و مهمونی رفتم؟
دیگه که بچه ها جمع نشدن.
خبری نیست.....

اون وقتا که جوون بودیم چه کارا که نمیکردیم.....................

Flora نوشته است:دزی جونم زیارتت قبول . میدونم یاد همه بودی امیداوارم که دست پر برگشته باشی

Desideria نوشته است:

JordaN نوشته است:
میگم به شیطون سنگ زدی کاشکی یکی هم جایه من میزدی تا بی خیال ما بشه

نه داشتن شیطونو سه طبقه میکردن یعنی شیطون بنایی و تعمیرات داشت
اما مامانم اینا دارن 3 ماه دیگه میرن
به سفارش پری قراره اگه سنگ تموم شد فوش بدن بهش

Desideria نوشته است:

Sophia نوشته است:همتون سر کارین خرجی نداده رفته، حجش قبول نییییییییی

خرجی ندادم ؟؟؟؟
پس اون پسره ی لندهورو که بهت معرفی کردم که بیشتر با هم آشنا شین چی بود (این خنده سبزه قلقلی کووووووووووووووووووووووووو )

Sophia نوشته است:[

هااااااااا؟

JordaN نوشته است:

Desideria نوشته است:

JordaN نوشته است:
میگم به شیطون سنگ زدی کاشکی یکی هم جایه من میزدی تا بی خیال ما بشه

نه داشتن شیطونو سه طبقه میکردن یعنی شیطون بنایی و تعمیرات داشت
اما مامانم اینا دارن 3 ماه دیگه میرن
به سفارش پری قراره اگه سنگ تموم شد فوش بدن بهش

سلام میرسوندی

ایول لگدی کله ای مشتی چیزی هم اضافه کنه ممنون میشم

Desideria نوشته است:

ali bamaram نوشته است:فدات بشم حاج خاله که اینقدر خوبی

آخی خاله ایی بیا دوسه تا پس گردنی دیگه بهت بزنم تا بیشتر خوبیهام نمودار بشه
راستی کتاب هری پاتر و سنگ جادو خریدی یا نه ؟

Desideria نوشته است:

ali bamaram نوشته است:به امید خدا
جون میخوام چیکار وقتی دلم اونجاس

جونو برا این میخوایی که زنده باشی من هی بزنم پس کله ت تازه مریم کلی خوشش اومده دوس داشت حضوری این نوع ضربه رو ببینه

Desideria نوشته است:

ali bamaram نوشته است:جردنی شیطون کشون فک کنم مال حج واجب باشه
نهههههههههههههههه خاله ؟؟؟

نه دارم به عقل تو امیدوار میشم خاله !! یه چیزایی سرت میشه

هااااااااااااااااااااااا

Desideria نوشته است:

ali bamaram نوشته است:قرار بود الان تو نجف باشم ...
هر روز صبح که از خواب بلند میشم گوشم به تیلیفونه که زنگ بزنن و بگن آقا بیا برو دعوت نامه شما صادر شد

آخه تو بری نجف !! آقا کجا بره


حتی خدا هم میگه حفظ جون واجبه .بعد مولا علی بیاد رو حرف خدا حرف بزنه ؟؟!!

seniorsajjad نوشته است:حالا تو اول به فکر مهمونی حج و اینا باش.
فکر کنم مجبور بشی زیاد خرج کنی.
من پیشنهاد میدم همه رو دعوت کنی.....
این جوری بیشتر خوش میگذره.

اون خطوط که نمیتونستی بخونی رو اگه هنوز توی خوندنش مشکل داری بگو تا جور دیگه ای بیان کنم

ali bamaram نوشته است:[دست رو من بلند کنی خین به پا میکنم
نه فعلا دارم داستان ایکاری رو میخونم (پول نداشتم بخرم کلاس گذاشتم )

ali bamaram نوشته است:ای خاله اصلا پس کله من مال خودت ولی من که بابت اون پس گردنی حلالت نکرده بودم رفتی حج برگشتی قبول نیست
آجی ماری ؟
مارییییییییییییییییییییییییییییییییی میکشمت خواهر

ali bamaram نوشته است:[نوکررررررررررررم حاج خاله
ولی من خیلی دوست دارم یه روزی برم چهار تا فحش خواهر مادر به این شیطون بدم سنگ زدن تو مرام ما نیست وقتی حریف دست خالیه فقط فحش میدیم

ali bamaram نوشته است:[ها !!! فک کنم بیان مشهد
بد جور هوایی شدم آخه جای من که نیستی خاله کارم که میدونی کجاست صبح تا شب از هر 10 نفری که میبینم حداقل 4 نفر عرب هستن که اکثرا عراقی وقتی اینا رو میبینم با این امنیت و ازادی میان اینجا ایقدر تحویلشون میگیرن راحت ترین شکل ممکن زیارت میکنن آتیش میگیرم اگه مهمون اقا نبودن یه عراقی زنده نمیذاشتم اما حیف آقا دست و پای ما رو بسته مجبورم بهشون احترام بذارم

Desideria نوشته است:

ali bamaram نوشته است:[دست رو من بلند کنی خین به پا میکنم
نه فعلا دارم داستان ایکاری رو میخونم (پول نداشتم بخرم کلاس گذاشتم )

چه جوری میخوای خین رو سر پا کنی ؟ مگه خین پا داره

عب نداره خاله ایی
نمیخواد بخری من برات میارم

Desideria نوشته است:

ali bamaram نوشته است:ای خاله اصلا پس کله من مال خودت ولی من که بابت اون پس گردنی حلالت نکرده بودم رفتی حج برگشتی قبول نیست
آجی ماری ؟
مارییییییییییییییییییییییییییییییییی میکشمت خواهر

هاهاه خودت گفتی حالالیدی

همون آجی ماری

Desideria نوشته است:

naz khatun نوشته است:امروز جمعه
س، آخرین روز دیدار یار.

و چه سخت
است دل کندن از دیار یار.
میدونم
الان دزیره تو مسجدالحرام، مقابل رکن یمانی نشسه و داره با خودش فکر میکنه که این 15
روز چطور اومدن و چطور رفتن، در حالیکه باز هم نتونستم اون طور که باید از لحظاتم
استفاده کنم. کاش ساعتها رو روزها برمیگشتن و من دوباره مثل روز اول، لبیک گویان
به سوی کعبه روانه میشدم. اما حیف که فرصتم تمام شد.

مهلت چند
روزه ی دنیویت تموم شد؛ اما خوشا به سعادتت که برگزیده شدی و بودی و دیدی و حس
کردی.
خیلی دلم
میخواست میتونستم بیام پیشوازت و یادم بیاد روزی رو که من دلم رو جا گذاشتم.

نمیدونم
اونجا به یاد کیا بودی، اما مطمئنم دوستاتو فراموش نکردی.
من از طرف
خودم و همه ی بچه های گفتمان، چه اونایی که هستن و چه اونایی که نیستن، اعتقاد
دارن و یا ندارن، بهت تبریک میگم و دلم میخواد بشنوم، از هر چی که تو این سفر دیدی
و دوست داری بگی. پس ما منتظریم.
درضمن ننه
بگو ببینم تو جهازت چی کم داری ما جمع شدیم برات کادو بخریم، گفتم بهتره اول از
خودت بپرسیم بعد هر چی لازم داشتی اونو برات بخریم که فردا روزی رفتی خونه ی شوهر
سرلند باشی(ای بر هر چی دروغگوی پسته لعنت)

سلام
نمی خواستم ان بشم و پست جواب بدم اما در مقابل این تاپیک نتونستم مقاومت کنم
این پست رو دقیقن ساعاتی زدی که من روبه روی کعله نشسته بودم
شایدنم همون موقعی بود که با عربه داشتم دعوا میکردم و .................
نمیدونم چی باید بگم
الان فرصتم کمه
مینوسم و یا تو ولاگم یا اینجا میذارم
به یاد همه بودم