سفر عشق مبارک بادت
+8
Sophia
Desideria
oscar
j.j
ashena
JordaN
ali bamaram
naz khatun
12 مشترك
صفحه 4 از 5
صفحه 4 از 5 • 1, 2, 3, 4, 5
رد: سفر عشق مبارک بادت
از بس ننوشتی من جوگیر شدم نوشتم
آخ که دلم هوای نفس کشیدن کرده
نشستم تو
سالن ترانزیت و منتظر و حیران که آیا واقعیت داره که من هم دعوت شدم؟ آیا میتونم
برم؟ آیا واقعا لیاقتشو دارم؟ آیا خواب نمی بینم؟
نصف شب
میرسیم به "جده" چند ساعتی راه داریم تا مدینه.
هتلمان در
مدینه درست مقابل قبرستان بقیع قرار داره. پس از داخل ماشین میتونم نرده های بقیع
رو ببینم. اما هنوز حیرت است و سرگردانی.
بعد از اینکه
اتاقها رو تحویل گرفتیم سریع پس از غسل زیارت، همراه با صدای اذان به سمت
مسجدالنبی روانه میشیم. مادربزرگم رو صندلی چرخدار نشسته و پدرم اونو به ما تحویل
میده. وارد حیاط که میشم انعگاس نور خورشید چشامو میسوزونه. نمیتونم سرمو بالا
بگیرم و به گنبد سبز نبی نگاهی بیندازم. سرمو میندازم پایین و ویلچر مادربزرگ رو
هل میدم. از "باب علی" وارد مسجد النبی میشیم(و چه غرور آفرین) و با
زحمت ویلچر رو از رو فرشها و از بین مردم عبور میدم و به صف اول میرسیم. اولین
نماز در مسجد النبی، نمازی که بااین همه فاصله از سرزمین خودمون، باید کامل خونده
بشه. وای چقدر شیرین و لذتبخشه در جوار پیامبر رحمت، نماز عشق بخونی.
و اما باید
به زیارت قبرستان بقیع بشتابم. ظهر است و آفتاب بی امان می تابد. اما عشق دیدار
بقیع بیش از افتاب در درونم شعله میکشد. پس باید رفت. از در مسجد النبی که بیرون
می آیم پله های بقیع مرا به سوی خود میخواند. وقتی پله ها تمام میشوند، دنبال
حرمی، ضریحی، اتاقکی ... اما هیچکدام نیستند. فقط خاک و سنگ. وای بقیع که میگفتند
این است؟ وای از غربت بقیع. اشکها برای اولین بار سرازیر می شوند. بدون هیچ روضه و
مرثیه ای. چرا گریه میکنی؟ نمیدانم. فقط گریه کن. گریه کن برای غربت و معصومیت
زهرا و علی و فرزندانش. دستها در حصار بقیع قفل شده اند، و با فاصله ی چند متری،
زار میزنی و گریه میکنی. اینجاست که یاد امام غریب طوس می افتی. امام رضای ایران.
آخ، کی گفته امام رضا غریبه؟ کی گفته امام رضا تنهاست؟ این امامان بقیع هستن که
تنهان. و چه سخته که در سرزمین خود باشی، اما غریب تر از هر غریبی تو تاریکی و
تنهایی و حسادت مردمانی که بعد سالیان دراز باز هم چشم دیدن فرزندان علی رو ندارن،
دفن شده باشی. گفتم علی. یا علی بگو شب وداع با فاطمه چه کردی؟ آیا فاطمه هم در
همین غریب سراست؟ چشم از چهار سنگ مظلوم بر میدارم و اطراف رو نگاهی میکنم، شاید
اثری، نشانی... اما نه. هیچ نیست. و تو هیچ نمیتوانی پیدا کنی.
هفت روز ما
تمام شد. چه زود. شب آخر در بین الحرمین روی سنگهایی که داغی خورشید هنوز می
سوزاندشان نشسته ای و آخرین دردها را به پیامبر خدا، و ائمه بقیع میگویی. بی هیچ
وقفه ای اشک از چشمانت جاریست، اما بغض هنوز به جاست. آخر چقدر بغض؟ مگر میشود
بااین همه اشک باز هم بغضی بر جا بماند؟ این بغض؛ بغض جدایست. جدایی از شهری که
جزئی از بهشت است؟ اما باید رفت. هنوز فرصتی هست برای زدودن زنگار دل. شهر مدینه،
شهر مظلومیت زهرا و ناله های بی صدای علی خداحافظ.
خداحافظ
مدینه، خداحافظ مدینه
تنها داغی
که به دل دارم اینه
قبر زهرا
رو ندیدم آخرش
تو میدونی
که چی اومد به سرش
وسط کوجه
اونو کتک زدن
زخم قلب
زینبو نمک زدن
الوداع ای
شهر قران الوداع
الوداع ای
شور ایمان الوداع
الوداع ای
خاک مظلوم بقیع
باش فردای
جزا مارا شفیع
الوداع ای
گنبد سبز نبی
الوداع ای
خانه ی پاک علی
آخ که دلم هوای نفس کشیدن کرده
نشستم تو
سالن ترانزیت و منتظر و حیران که آیا واقعیت داره که من هم دعوت شدم؟ آیا میتونم
برم؟ آیا واقعا لیاقتشو دارم؟ آیا خواب نمی بینم؟
نصف شب
میرسیم به "جده" چند ساعتی راه داریم تا مدینه.
هتلمان در
مدینه درست مقابل قبرستان بقیع قرار داره. پس از داخل ماشین میتونم نرده های بقیع
رو ببینم. اما هنوز حیرت است و سرگردانی.
بعد از اینکه
اتاقها رو تحویل گرفتیم سریع پس از غسل زیارت، همراه با صدای اذان به سمت
مسجدالنبی روانه میشیم. مادربزرگم رو صندلی چرخدار نشسته و پدرم اونو به ما تحویل
میده. وارد حیاط که میشم انعگاس نور خورشید چشامو میسوزونه. نمیتونم سرمو بالا
بگیرم و به گنبد سبز نبی نگاهی بیندازم. سرمو میندازم پایین و ویلچر مادربزرگ رو
هل میدم. از "باب علی" وارد مسجد النبی میشیم(و چه غرور آفرین) و با
زحمت ویلچر رو از رو فرشها و از بین مردم عبور میدم و به صف اول میرسیم. اولین
نماز در مسجد النبی، نمازی که بااین همه فاصله از سرزمین خودمون، باید کامل خونده
بشه. وای چقدر شیرین و لذتبخشه در جوار پیامبر رحمت، نماز عشق بخونی.
و اما باید
به زیارت قبرستان بقیع بشتابم. ظهر است و آفتاب بی امان می تابد. اما عشق دیدار
بقیع بیش از افتاب در درونم شعله میکشد. پس باید رفت. از در مسجد النبی که بیرون
می آیم پله های بقیع مرا به سوی خود میخواند. وقتی پله ها تمام میشوند، دنبال
حرمی، ضریحی، اتاقکی ... اما هیچکدام نیستند. فقط خاک و سنگ. وای بقیع که میگفتند
این است؟ وای از غربت بقیع. اشکها برای اولین بار سرازیر می شوند. بدون هیچ روضه و
مرثیه ای. چرا گریه میکنی؟ نمیدانم. فقط گریه کن. گریه کن برای غربت و معصومیت
زهرا و علی و فرزندانش. دستها در حصار بقیع قفل شده اند، و با فاصله ی چند متری،
زار میزنی و گریه میکنی. اینجاست که یاد امام غریب طوس می افتی. امام رضای ایران.
آخ، کی گفته امام رضا غریبه؟ کی گفته امام رضا تنهاست؟ این امامان بقیع هستن که
تنهان. و چه سخته که در سرزمین خود باشی، اما غریب تر از هر غریبی تو تاریکی و
تنهایی و حسادت مردمانی که بعد سالیان دراز باز هم چشم دیدن فرزندان علی رو ندارن،
دفن شده باشی. گفتم علی. یا علی بگو شب وداع با فاطمه چه کردی؟ آیا فاطمه هم در
همین غریب سراست؟ چشم از چهار سنگ مظلوم بر میدارم و اطراف رو نگاهی میکنم، شاید
اثری، نشانی... اما نه. هیچ نیست. و تو هیچ نمیتوانی پیدا کنی.
هفت روز ما
تمام شد. چه زود. شب آخر در بین الحرمین روی سنگهایی که داغی خورشید هنوز می
سوزاندشان نشسته ای و آخرین دردها را به پیامبر خدا، و ائمه بقیع میگویی. بی هیچ
وقفه ای اشک از چشمانت جاریست، اما بغض هنوز به جاست. آخر چقدر بغض؟ مگر میشود
بااین همه اشک باز هم بغضی بر جا بماند؟ این بغض؛ بغض جدایست. جدایی از شهری که
جزئی از بهشت است؟ اما باید رفت. هنوز فرصتی هست برای زدودن زنگار دل. شهر مدینه،
شهر مظلومیت زهرا و ناله های بی صدای علی خداحافظ.
خداحافظ
مدینه، خداحافظ مدینه
تنها داغی
که به دل دارم اینه
قبر زهرا
رو ندیدم آخرش
تو میدونی
که چی اومد به سرش
وسط کوجه
اونو کتک زدن
زخم قلب
زینبو نمک زدن
الوداع ای
شهر قران الوداع
الوداع ای
شور ایمان الوداع
الوداع ای
خاک مظلوم بقیع
باش فردای
جزا مارا شفیع
الوداع ای
گنبد سبز نبی
الوداع ای
خانه ی پاک علی
naz khatun- عضو ویژه
- تعداد پستها : 898
Age : 40
موقعيت : تبريز
Registration date : 2007-04-12
رد: سفر عشق مبارک بادت
دستت در نکینهDesideria نوشته است:به علی بامرام :
باشه خاله ضایعت نمیکنم . و چون بچه ی خوبی هستی و گلی برات میخرم و میارم . بلاخره باید به توئه شومپت یه چیزی کادو بدم
نمردیم و خاله مون بهمون گفت بچه خوب پس حتما موقع زن گرفتنم شده
تو خودت کادویی حاج خاله نمیخواد زحمت بکشی (حالا کی میایی؟ )
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: سفر عشق مبارک بادت
تا وسطش بیشتر نخوندم وقتی رسیدی بقیع دیگه نتونستمnaz khatun نوشته است:از بس ننوشتی من جوگیر شدم نوشتم
آخ که دلم هوای نفس کشیدن کرده
نشستم تو
سالن ترانزیت و منتظر و حیران که آیا واقعیت داره که من هم دعوت شدم؟ آیا میتونم
برم؟ آیا واقعا لیاقتشو دارم؟ آیا خواب نمی بینم؟
نصف شب
میرسیم به "جده" چند ساعتی راه داریم تا مدینه.
هتلمان در
مدینه درست مقابل قبرستان بقیع قرار داره. پس از داخل ماشین میتونم نرده های بقیع
رو ببینم. اما هنوز حیرت است و سرگردانی.
بعد از اینکه
اتاقها رو تحویل گرفتیم سریع پس از غسل زیارت، همراه با صدای اذان به سمت
مسجدالنبی روانه میشیم. مادربزرگم رو صندلی چرخدار نشسته و پدرم اونو به ما تحویل
میده. وارد حیاط که میشم انعگاس نور خورشید چشامو میسوزونه. نمیتونم سرمو بالا
بگیرم و به گنبد سبز نبی نگاهی بیندازم. سرمو میندازم پایین و ویلچر مادربزرگ رو
هل میدم. از "باب علی" وارد مسجد النبی میشیم(و چه غرور آفرین) و با
زحمت ویلچر رو از رو فرشها و از بین مردم عبور میدم و به صف اول میرسیم. اولین
نماز در مسجد النبی، نمازی که بااین همه فاصله از سرزمین خودمون، باید کامل خونده
بشه. وای چقدر شیرین و لذتبخشه در جوار پیامبر رحمت، نماز عشق بخونی.
و اما باید
به زیارت قبرستان بقیع بشتابم. ظهر است و آفتاب بی امان می تابد. اما عشق دیدار
بقیع بیش از افتاب در درونم شعله میکشد. پس باید رفت. از در مسجد النبی که بیرون
می آیم پله های بقیع مرا به سوی خود میخواند. وقتی پله ها تمام میشوند، دنبال
حرمی، ضریحی، اتاقکی ... اما هیچکدام نیستند. فقط خاک و سنگ. وای بقیع که میگفتند
این است؟ وای از غربت بقیع. اشکها برای اولین بار سرازیر می شوند. بدون هیچ روضه و
مرثیه ای. چرا گریه میکنی؟ نمیدانم. فقط گریه کن. گریه کن برای غربت و معصومیت
زهرا و علی و فرزندانش. دستها در حصار بقیع قفل شده اند، و با فاصله ی چند متری،
زار میزنی و گریه میکنی. اینجاست که یاد امام غریب طوس می افتی. امام رضای ایران.
آخ، کی گفته امام رضا غریبه؟ کی گفته امام رضا تنهاست؟ این امامان بقیع هستن که
تنهان. و چه سخته که در سرزمین خود باشی، اما غریب تر از هر غریبی تو تاریکی و
تنهایی و حسادت مردمانی که بعد سالیان دراز باز هم چشم دیدن فرزندان علی رو ندارن،
دفن شده باشی. گفتم علی. یا علی بگو شب وداع با فاطمه چه کردی؟ آیا فاطمه هم در
همین غریب سراست؟ چشم از چهار سنگ مظلوم بر میدارم و اطراف رو نگاهی میکنم، شاید
اثری، نشانی... اما نه. هیچ نیست. و تو هیچ نمیتوانی پیدا کنی.
هفت روز ما
تمام شد. چه زود. شب آخر در بین الحرمین روی سنگهایی که داغی خورشید هنوز می
سوزاندشان نشسته ای و آخرین دردها را به پیامبر خدا، و ائمه بقیع میگویی. بی هیچ
وقفه ای اشک از چشمانت جاریست، اما بغض هنوز به جاست. آخر چقدر بغض؟ مگر میشود
بااین همه اشک باز هم بغضی بر جا بماند؟ این بغض؛ بغض جدایست. جدایی از شهری که
جزئی از بهشت است؟ اما باید رفت. هنوز فرصتی هست برای زدودن زنگار دل. شهر مدینه،
شهر مظلومیت زهرا و ناله های بی صدای علی خداحافظ.
خداحافظ
مدینه، خداحافظ مدینه
تنها داغی
که به دل دارم اینه
قبر زهرا
رو ندیدم آخرش
تو میدونی
که چی اومد به سرش
وسط کوجه
اونو کتک زدن
زخم قلب
زینبو نمک زدن
الوداع ای
شهر قران الوداع
الوداع ای
شور ایمان الوداع
الوداع ای
خاک مظلوم بقیع
باش فردای
جزا مارا شفیع
الوداع ای
گنبد سبز نبی
الوداع ای
خانه ی پاک علی
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: سفر عشق مبارک بادت
Desideria نوشته است:به علی بامرام :
باشه خاله ضایعت نمیکنم . و چون بچه ی خوبی هستی و گلی برات میخرم و میارم . بلاخره باید به توئه شومپت یه چیزی کادو بدم
تریپ بوی :
دعوا نکنم ؟؟؟؟ عربه هی به خانومایی که اومده بودن رکن یمانی میگفت : نبوس . برو گمشو بی شعور
وقتی به من گفت :برو گمشو
منم گفتم : تو ک و ن غورباقه شو بعد دیدم پشت سرم ملت میخندن
ولی خیلی بیشعورن
خیلی بده که آدم تو سفر عشق (به قول نازی خانم) یه همچین حرفی بزنه.
تازه خب میتونستین ازش بپرسین که چرا با شما اونجوری برخورد میکنه. شاید دلیلی داشته.
trip boy- عضو
- تعداد پستها : 33
Registration date : 2007-05-25
رد: سفر عشق مبارک بادت
تریپ جان مثل اینکه اطلاع نداری طرف عرب بوده !!!
عرب ها اونقدر متمدن نیستن که بخوایی باهاشون مودبانه صحبت کنی
در ضمن جدا از عرب بودن احتمالا از فرقه وحابیت بوده
میدونی بعضی وحابیون اعتقاد دارن اگه هفت شیعه رو بکشن به بهشت میرن؟ حالا تو بیا ازش بپرس چرا اگه منو بکشی به بهشت میری
عرب ها اونقدر متمدن نیستن که بخوایی باهاشون مودبانه صحبت کنی
در ضمن جدا از عرب بودن احتمالا از فرقه وحابیت بوده
میدونی بعضی وحابیون اعتقاد دارن اگه هفت شیعه رو بکشن به بهشت میرن؟ حالا تو بیا ازش بپرس چرا اگه منو بکشی به بهشت میری
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: سفر عشق مبارک بادت
Desideria نوشته است:JordaN نوشته است:
به اینا بگو
ای بابا این چه زودباوره !!!
ولم کنید
رد: سفر عشق مبارک بادت
Desideria نوشته است:رسوندم اونم خیلی بهت سلام دادJordaN نوشته است:Desideria نوشته است:JordaN نوشته است:
میگم به شیطون سنگ زدی کاشکی یکی هم جایه من میزدی تا بی خیال ما بشه
نه داشتن شیطونو سه طبقه میکردن یعنی شیطون بنایی و تعمیرات داشت
اما مامانم اینا دارن 3 ماه دیگه میرن
به سفارش پری قراره اگه سنگ تموم شد فوش بدن بهش
سلام میرسوندی
ایول لگدی کله ای مشتی چیزی هم اضافه کنه ممنون میشم
اوی پسره !
مامان بابام خسته میشن
با یه چیزی میزدی میترکوندیش
کمک خواستن به بابات بگو یه پیامک بفرسته من خودمو ایکی ثانیه میرسونم
رد: سفر عشق مبارک بادت
ali bamaram نوشته است:تریپ جان مثل اینکه اطلاع نداری طرف عرب بوده !!!
عرب ها اونقدر متمدن نیستن که بخوایی باهاشون مودبانه صحبت کنی
در ضمن جدا از عرب بودن احتمالا از فرقه وحابیت بوده
میدونی بعضی وحابیون اعتقاد دارن اگه هفت شیعه رو بکشن به بهشت میرن؟ حالا تو بیا ازش بپرس چرا اگه منو بکشی به بهشت میری
نخیر عرب بودن نیست که دلیل متمدن بودن و یا نبودنه.
در ضمن با احتمال دادن که کار درست نمیشه. از کجا معلوم طرف وحابی (فک کنم با وهابی درست باشه) باشه؟
با یه پرسش میشد این رو فهمید.
trip boy- عضو
- تعداد پستها : 33
Registration date : 2007-05-25
رد: سفر عشق مبارک بادت
داشی با احترام کامل باید عرض کنم ظاهرا تا حالا عرب ندیدی!!! (حالا فرقی نمیکنه از چه فرقه ای باشه اما اگه وحابی باشه وقتی لیسانس بگیره تازه میشه یه عرب معمولی)
حالا بی خیال نمیخوام تاپیک به این قشنگی با بحث های بیخود در مورد انسانهای بی ارزش خراب بشه
............
نکته :
اگه من جای خاله دزی بودم میبستمش به فحش خواهر مادر شاید یه کله ای چیزی هم حواله میکردم
حالا بی خیال نمیخوام تاپیک به این قشنگی با بحث های بیخود در مورد انسانهای بی ارزش خراب بشه
............
نکته :
اگه من جای خاله دزی بودم میبستمش به فحش خواهر مادر شاید یه کله ای چیزی هم حواله میکردم
اين مطلب آخرين بار توسط در 11/9/2007, 08:30 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: سفر عشق مبارک بادت
خواهرا
برادرا
ما هم رفتنی شدیم به امید خدا
هفته دیگه اما هنوز روز دقیقش مشخص نشده خلاصه همه تونو حلال میکنم منم که جز خوبی چیزی نداشتم براتون
برادرا
ما هم رفتنی شدیم به امید خدا
هفته دیگه اما هنوز روز دقیقش مشخص نشده خلاصه همه تونو حلال میکنم منم که جز خوبی چیزی نداشتم براتون
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: سفر عشق مبارک بادت
اویی علی خیلی جلو جلو نرو باز نخوره تو پرت
تریپ بوی عزیز . حرفای علی در مورد عربها و به خصوص وهابیون کاملن درست هستش
اونا نسبت به شیعیان به خصوص ایرانی ها بد عمل میکنند
تریپ بوی عزیز . حرفای علی در مورد عربها و به خصوص وهابیون کاملن درست هستش
اونا نسبت به شیعیان به خصوص ایرانی ها بد عمل میکنند
Desideria- مدیر
- تعداد پستها : 800
Age : 41
Registration date : 2007-04-12
رد: سفر عشق مبارک بادت
همون شعره شديDesideria نوشته است:j.j نوشته است:بلا شدي هاDesideria نوشته است:به یاد تو و اون گربه هم بودنم خان داداشj.j نوشته است: آجي گلم منم بهت زيارت قبولي ميگم فقط يه چيزي !
نكنه مثل خيلي هاي ديگه كه رفتن حج و برگشتن يدفعه از اونوري بيافتي ها خداكنه هرگز مصداق اين مثل معروف نشي كه ميگه مشهدي بود كربلايي شد حاجي شد عجب بلايي شد
الان یعنی چه جوری باید بشم ؟؟ مشخص کنید
یعنی بچه مثبت بشم و دیگه با پسرا حرف نزنمو آهنگ و ضبط و علوسی و اینا ...........................
هوتوتو ؟؟
نه ما نمیخواییم حاجی باشیم
هاااااااااااااااااااااااااا( به شیوه قلمراد )
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: سفر عشق مبارک بادت
آخخخخخخ چرا زودتر نگفتي سفارش كنم بخاطر قرصاي منم كه شده به چمدونت گير ندنDesideria نوشته است:ای وای تو چمدونه منه که توی گمرک گیر گرده حالا چرا گیر کرده نیدونمj.j نوشته است:قرصاي من كوDesideria نوشته است:باز من ردوروز نبودم این داداشم قرصاشو نخورده ؟
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: سفر عشق مبارک بادت
حالا كه نازي خانم اون متن رو نوشت منم اين طور مي نگارم
شنیدم آدمی را که می گفت لعنت خدا بر شیطان.
اندکی تامل کردم و دلیلش را نیافتم.
دیدم حقیری دست به گریبان حقیری دیگر شد.
باز شنیدم لعنت خدا بر شیطان.
اندکی تامل کردم و دلیلش را نیافتم.
دیدم فردی را که می خواست به دوستش نارو بزند اما گفت ...
لعنت خدا بر شیطان.
اندکی تامل کردم و دلیلش را نیافتم.
دیدم دو دوست را که چگونه همدیگر را نابود می کردند اما فردی گفت...
لعنت خدا بر شیطان.
اندکی تامل کردم و دلیلش را نیافتم.
هر کجا قدم می نهادم می شنیدم...
لعنت خدا بر شیطان.
اندکی تامل می کردم و دلیلش را نمی یافتم.
با خود فکر کردم که شیطان کجاست؟
چه کرده است؟
چرا همه و همه کس می گویند لعنت بر او؟
پس باید بسیار پلید و حقیر باشد.
پس چرا گذرم به هر کجا که می افتاد شیطان را نمی دیدم؟
آیا شیطان آن آدمیان ناچیز بودند؟
اگر شیطان آنگونه باشد پس همه ما آدمیان نیز شیطانیم.
همه یک شکل و از یک نوعیم.
اما نه. می دانم که ما آدمی هستیم و شیطان نیستیم.
پس شیطان کیست؟
آدمی به من گفت: فرزندم, شیطان موجودیست که سبب این همه ناهنجاریست.او بسیار پلید است.همه را گمراه می کند.
اندکی تامل کردم و سپس بدو گفتم:
پس لعنت بر تو.
با تعجب خواستار دلیلش شد.
- چون تو به وظایفی که داری و خدا بر تو نهاده عمل می کنی.
-چرا نمی گویی لعنت بر ازرايیل؟
او که جانی را می گیرد و همگان را در حسرت عزیزی می گزارد که دوستش دارند!!!
اگر شیطان گمراهی می کند, وظیفه اش این است.
وظیفه ای که خداوند بر عهده او گذاشته.
اگر من دوست داشته باشم که حقی را ناحق کنم , ضعیفی را بکشم , یعنی شیطان کرده است؟
اعمال خود را بر گردن شیطان اندازم؟
پس همگان به بهشت ملکوت خواهیم رفت؟
چون شیطان همه آن کارها را کرده است و ما نکردیم؟
جهنم از آن کیست؟
اندکی فکر کرد و سپس با صدایی رسا گفت....
لعنت بر نفس پلید آدمی.
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: سفر عشق مبارک بادت
به سلامت برويد اهل عزا اجرتان با پسر شير خداali bamaram نوشته است:خواهرا
برادرا
ما هم رفتنی شدیم به امید خدا
هفته دیگه اما هنوز روز دقیقش مشخص نشده خلاصه همه تونو حلال میکنم منم که جز خوبی چیزی نداشتم براتون
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: سفر عشق مبارک بادت
كتاب هاي الكترونيكي هري پاتر رو كه من تا جلد 6 گذاشتم توي تاپيك دايي؛ اونا رو بوخونali bamaram نوشته است:دست رو من بلند کنی خین به پا میکنمDesideria نوشته است:آخی خاله ایی بیا دوسه تا پس گردنی دیگه بهت بزنم تا بیشتر خوبیهام نمودار بشهali bamaram نوشته است:فدات بشم حاج خاله که اینقدر خوبی
راستی کتاب هری پاتر و سنگ جادو خریدی یا نه ؟
نه فعلا دارم داستان ایکاری رو میخونم (پول نداشتم بخرم کلاس گذاشتم )
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: سفر عشق مبارک بادت
منظورتان را لامتوجهDesideria نوشته است:اویی علی خیلی جلو جلو نرو باز نخوره تو پرت
تریپ بوی عزیز . حرفای علی در مورد عربها و به خصوص وهابیون کاملن درست هستش
اونا نسبت به شیعیان به خصوص ایرانی ها بد عمل میکنند
لتفا پشت پرده توضیح بنمایید
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: سفر عشق مبارک بادت
ali bamaram نوشته است:خواهرا
برادرا
ما هم رفتنی شدیم به امید خدا
هفته دیگه اما هنوز روز دقیقش مشخص نشده خلاصه همه تونو حلال میکنم منم که جز خوبی چیزی نداشتم براتون
ولی من تو رو حلال نمیکنم
رد: سفر عشق مبارک بادت
ايي كه گوفتي يعني چه ؟
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: سفر عشق مبارک بادت
اونوخت پشت پرده كوجاست ؟درضمن پشت پرده عرب ها نريد كه خطرناكهali bamaram نوشته است:منظورتان را لامتوجهDesideria نوشته است:اویی علی خیلی جلو جلو نرو باز نخوره تو پرت
تریپ بوی عزیز . حرفای علی در مورد عربها و به خصوص وهابیون کاملن درست هستش
اونا نسبت به شیعیان به خصوص ایرانی ها بد عمل میکنند
لتفا پشت پرده توضیح بنمایید
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: سفر عشق مبارک بادت
منم خین تو رو مباح اعلام میکنمJordaN نوشته است:ali bamaram نوشته است:خواهرا
برادرا
ما هم رفتنی شدیم به امید خدا
هفته دیگه اما هنوز روز دقیقش مشخص نشده خلاصه همه تونو حلال میکنم منم که جز خوبی چیزی نداشتم براتون
ولی من تو رو حلال نمیکنم
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: سفر عشق مبارک بادت
ای بابا جواتی بذار دو دقیقه با خاله مون تهنایی حرف بزنیم دیگه
نه حواسم هست با عرب جماعت شوخی پشت پرده ای ندارم
نه حواسم هست با عرب جماعت شوخی پشت پرده ای ندارم
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
رد: سفر عشق مبارک بادت
اين خاله تو آجي منم هست خب در حضور محرم درجه اول صوبت مي كني اشكال نداره
آفرين
آفرين
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: سفر عشق مبارک بادت
ali bamaram نوشته است:منم خین تو رو مباح اعلام میکنمJordaN نوشته است:ali bamaram نوشته است:خواهرا
برادرا
ما هم رفتنی شدیم به امید خدا
هفته دیگه اما هنوز روز دقیقش مشخص نشده خلاصه همه تونو حلال میکنم منم که جز خوبی چیزی نداشتم براتون
ولی من تو رو حلال نمیکنم
آخ جووون
رد: سفر عشق مبارک بادت
اگه اینطوری باشه که همه دخملای اینجا ابجی تو هستن جواتیj.j نوشته است:اين خاله تو آجي منم هست خب در حضور محرم درجه اول صوبت مي كني اشكال نداره
آفرين
ali bamaram- عضو برتر
- تعداد پستها : 1779
Age : 39
موقعيت : کویر دل ....
Registration date : 2007-04-15
صفحه 4 از 5 • 1, 2, 3, 4, 5
صفحه 4 از 5
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد