تقديم به هيچ کس
+12
DARK ANGEL
Flora
parastoo
Darkest Forest
parande
j.j
naz khatun
mylove_z23
ali bamaram
hichkas
sadegh2x
no_name
16 مشترك
صفحه 2 از 7
صفحه 2 از 7 • 1, 2, 3, 4, 5, 6, 7
رد: تقديم به هيچ کس
مجید کیه ؟:scratch:naz khatun نوشته است:پس این مجید کو؟
انقد شلوغ بازی دراوردید رفت
بسه دیگه دهععععععععععععع
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
hichkas نوشته است:خنده قلقليj.j نوشته است:بخاطر شکسته بندیه
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
من خود هیچ کسمhichkas نوشته است:دراين هيچكسي به دنبال هيچكسم
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
من ادامه می دم
چند تا جمله میگم که نمیدونستی پس خوب گوش کن!
می دونستی اگه خداوند يخچال داشت حتما عکست رو بروی در اون می چسبوند ؟
می دونستی اگه خداوند کيف پول داشت حتما عکس تو رو داخل اون قرار می داد ؟
می دونستی اين خداست که هر بهار واست گلهای زيبا به نشونی دلت پست می کنه ؟
می دونستی اين خداست که هر سپيده دم خورشيد رو مهمون خونه ت می کنه ؟
می دونستی که خدا هميشه دستشو زده زير چونه ش و داره به حرفات گوش میده ؟
می دونستی اين قلب مهربونی که داری انتخاب خدا بوده ؟
اگه نمی دونستی خوب حالا که دونستی پس معطل نکن و با قلب بی همتات ازش تشکر کن !
[/center]می دونستی اگه خداوند کيف پول داشت حتما عکس تو رو داخل اون قرار می داد ؟
می دونستی اين خداست که هر بهار واست گلهای زيبا به نشونی دلت پست می کنه ؟
می دونستی اين خداست که هر سپيده دم خورشيد رو مهمون خونه ت می کنه ؟
می دونستی که خدا هميشه دستشو زده زير چونه ش و داره به حرفات گوش میده ؟
می دونستی اين قلب مهربونی که داری انتخاب خدا بوده ؟
اگه نمی دونستی خوب حالا که دونستی پس معطل نکن و با قلب بی همتات ازش تشکر کن !
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
گفتی بهم تا شقایق هست زندگی باید کرد
نیستی تا ببینی که شقایق هم مرد
دیگه با چه چیزی کسی رو دلخوش کرد
یادته گفتی به من اومدی سراغ من نرم و آهسته بیا
تا مبادا ترکی برداره چینی نازک تنهایی تو
اومدم آهسته نرمتر از یک پر قو
خسته از دوری راه
خسته و چشم به راه
یادته گفتی بهم عاشقی یعنی دچار
فکر کنم شدم دچار
تو خودت گفتی چه تنهاست ماهی اگه دچار دریا باشه
آره تنها باشه
یار غم ها باشه
یادته میگفتی گاه گاهی قفسی میسازم
میفروشم به شما تا به آواز شقایق که در آن زندانی ست
دل تنهایی تان تازه شود
دیگه حتی اون شقایق که اسیر قفسه
نیست که تازگی بده به این دل تنهایی من
پس کجاست اون قفس شقایقت؟
منو با خودت ببر به قایقت
راست میگفتی کاش مردم دانه های دلشان پیدا بود
کاشکی دلشون شیدا بود
من به دنبال یه چیز بهترینم
تو خودت گفتی بهم
بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق ترست
نیستی تا ببینی که شقایق هم مرد
دیگه با چه چیزی کسی رو دلخوش کرد
یادته گفتی به من اومدی سراغ من نرم و آهسته بیا
تا مبادا ترکی برداره چینی نازک تنهایی تو
اومدم آهسته نرمتر از یک پر قو
خسته از دوری راه
خسته و چشم به راه
یادته گفتی بهم عاشقی یعنی دچار
فکر کنم شدم دچار
تو خودت گفتی چه تنهاست ماهی اگه دچار دریا باشه
آره تنها باشه
یار غم ها باشه
یادته میگفتی گاه گاهی قفسی میسازم
میفروشم به شما تا به آواز شقایق که در آن زندانی ست
دل تنهایی تان تازه شود
دیگه حتی اون شقایق که اسیر قفسه
نیست که تازگی بده به این دل تنهایی من
پس کجاست اون قفس شقایقت؟
منو با خودت ببر به قایقت
راست میگفتی کاش مردم دانه های دلشان پیدا بود
کاشکی دلشون شیدا بود
من به دنبال یه چیز بهترینم
تو خودت گفتی بهم
بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق ترست
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
نونیم ؟ نو نیم ؟؟ نو نیم ؟!
اونی رو که تازه مرده ؛ میشناسی ؟ ؛هنوز هم آسمان را گاز میگیرم"
؟؟؟
میشناسی ؟
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
اگه نیایی دیگه برات خط میکشم گفته باشم !!
()
اونی رو که تازه مرده ؛ میشناسی ؟ ؛هنوز هم آسمان را گاز میگیرم"
؟؟؟
میشناسی ؟
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
اگه نیایی دیگه برات خط میکشم گفته باشم !!
()
parande- گفتمانی
- تعداد پستها : 162
Registration date : 2007-06-26
رد: تقديم به هيچ کس
همی گویم و گفته ام بارها
بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر
برونند زین حلقه هوشیارها
بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر
برونند زین حلقه هوشیارها
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
در مسیری نا مفهوم
پروانه ها آسوده می پرند
از شاخه ای
گلی
به شاخه ای دیگر
خدایی در این حوالی نیست.
نمی خواد، خط بکشی، همین کافیِ
پروانه ها آسوده می پرند
از شاخه ای
گلی
به شاخه ای دیگر
خدایی در این حوالی نیست.
نمی خواد، خط بکشی، همین کافیِ
no_name- عضو
- تعداد پستها : 25
موقعيت : دوزخ
Registration date : 2007-06-13
رد: تقديم به هيچ کس
_____________________________________ !
parande- گفتمانی
- تعداد پستها : 162
Registration date : 2007-06-26
رد: تقديم به هيچ کس
با اونکه اومد بازم خط کشیدی
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
اول سلام
غروب چه زود شب می شود این روزها
در معبر خستگی و یاس
خورشید بار سفر خویش
بر دوش خسته اش روانه ی غرب می شود !
دوش حافظ را به میخانه تفأل زنان دیدم
که بشارت می داد !
صبح می آید !
بی نام عزیز خوشحالم که به جمع ما پیوستی
منتظر ناگفته هات می مونیم
غروب چه زود شب می شود این روزها
در معبر خستگی و یاس
خورشید بار سفر خویش
بر دوش خسته اش روانه ی غرب می شود !
دوش حافظ را به میخانه تفأل زنان دیدم
که بشارت می داد !
صبح می آید !
بی نام عزیز خوشحالم که به جمع ما پیوستی
منتظر ناگفته هات می مونیم
Darkest Forest- مدیر
- تعداد پستها : 274
Registration date : 2007-04-18
رد: تقديم به هيچ کس
دستم رو توی جیب عقب شلوارم می برم، همو که همیشه سمت چپ جا خوش کرده، یه نگاه به ساعت گوشیم می کنم، دیگه چیزی نمونده، فندکم رو بیرون می آرم، پاکت سیگارم رو از جیب چپ شلوارم با کمی شلختگی بریرون میارم، دیگه چیزی نمونده، توی پاکت سیگار 17 تا نخ سیگار فیلتر قرمز پایه کوتاه دارم و یه تیغ استریل شماره یازده، پاکت و می بندم و از در کسجد با سیگار روشن میزنم بیرون، پیرمردی که پشتم بود غرولندی می کنه، سیگار به لب عرض خیابون خیس از بارون رو طی میکنم، می رسم به راهرویی که همیشه تاریکیش ناراحتم کرده، پشت صندلی همیشگیم می شینم و دنبال تاپیکم می گردم، سیگارم رو تو راهرو جا گذاشتم، میام، پست هات رو میبینم، چشم هام از فریب زمان تهی شده، احمقانه است، سر سری یه چیزی می نویسم و می دونم برای حساب کردن این چند دقیقه باید سراغ جیب عقی سمت راست شلوارم برم که توش کیف پول همیشه سیاهمه، کیفی که هدیه تولد از تو گرفتم، دوباره به ساعت نگاه می کنم، باید سریع تر بر گردم کالج، دستم رو سمت کیفم می برم و در کنارش هنوز دسته تیغ جراحی رو حس می کنم، امشب پایان دو شیزه بودن منه و تو این رو نمی دونی.
هنوز شونزده تا سیگار دیگه فرصت دارم .
هنوز شونزده تا سیگار دیگه فرصت دارم .
no_name- عضو
- تعداد پستها : 25
موقعيت : دوزخ
Registration date : 2007-06-13
رد: تقديم به هيچ کس
دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته عمده تقسیم کرده است
آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند
عمده آدمها . حضورشان مبتنی به فیزیک است . تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند . بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند
آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان . خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته اند . بی شخصیت اند و بی اعتبار . هرگز به چشم نمی آیند . مرده و زنده اشان یکی است
آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند
آدمهای معتبر و با شخصیت . کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند . کسانی که هماره به خاطر ما می مانند . دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم
آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم هستند
شگفت انگیز ترین آدمها . در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم . اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم . باز می شناسیم . می فهمیم که آنان چه بودند . چه می گفتند و چه می خواستند . ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان . اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم . قفل بر زبانمان می زنند . اختیار از ما سلب میشود . سکوت می کنیم و غرقه در حضور آنان مست می شویم . و درست در زمانی که می روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم . شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
no_name نوشته است:دستم رو توی جیب عقب شلوارم می برم، همو که همیشه سمت چپ جا خوش کرده، یه نگاه به ساعت گوشیم می کنم، دیگه چیزی نمونده، فندکم رو بیرون می آرم، پاکت سیگارم رو از جیب چپ شلوارم با کمی شلختگی بریرون میارم، دیگه چیزی نمونده، توی پاکت سیگار 17 تا نخ سیگار فیلتر قرمز پایه کوتاه دارم و یه تیغ استریل شماره یازده، پاکت و می بندم و از در کسجد با سیگار روشن میزنم بیرون، پیرمردی که پشتم بود غرولندی می کنه، سیگار به لب عرض خیابون خیس از بارون رو طی میکنم، می رسم به راهرویی که همیشه تاریکیش ناراحتم کرده، پشت صندلی همیشگیم می شینم و دنبال تاپیکم می گردم، سیگارم رو تو راهرو جا گذاشتم، میام، پست هات رو میبینم، چشم هام از فریب زمان تهی شده، احمقانه است، سر سری یه چیزی می نویسم و می دونم برای حساب کردن این چند دقیقه باید سراغ جیب عقی سمت راست شلوارم برم که توش کیف پول همیشه سیاهمه، کیفی که هدیه تولد از تو گرفتم، دوباره به ساعت نگاه می کنم، باید سریع تر بر گردم کالج، دستم رو سمت کیفم می برم و در کنارش هنوز دسته تیغ جراحی رو حس می کنم، امشب پایان دو شیزه بودن منه و تو این رو نمی دونی.
هنوز شونزده تا سیگار دیگه فرصت دارم .
16 تا !! مگه دستت هنوزم جا داره که روش یادگاری بکنی !
دقت کن ! دوشیزه ها که شلوار نمیپوشن ! فک کنم این صفحه پوسیده بود
parande- گفتمانی
- تعداد پستها : 162
Registration date : 2007-06-26
رد: تقديم به هيچ کس
زندگی دفتری از خاطره هاست
خاطراتی شیرین
خاطراتی مغشوش
خاطراتی که ز تلخی رگ جان می گسلد
ما ز اقلیمی پاک که بهشتش نامند
به چنین رهگذری آمده ایم
گذری دنیا نام
که ز نامش پیداست
مایه ی پستی هاست
ما ز اقلیم ازل ناشناسانه بدین دیر خراب آمده ایم
چو یکی تشنه به دیدار سراب آمده ایم !
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
no_name نوشته است:دستم رو توی جیب عقب شلوارم می برم، همو که همیشه سمت چپ جا خوش کرده، یه نگاه به ساعت گوشیم می کنم، دیگه چیزی نمونده، فندکم رو بیرون می آرم، پاکت سیگارم رو از جیب چپ شلوارم با کمی شلختگی بریرون میارم، دیگه چیزی نمونده، توی پاکت سیگار 17 تا نخ سیگار فیلتر قرمز پایه کوتاه دارم و یه تیغ استریل شماره یازده، پاکت و می بندم و از در کسجد با سیگار روشن میزنم بیرون، پیرمردی که پشتم بود غرولندی می کنه، سیگار به لب عرض خیابون خیس از بارون رو طی میکنم، می رسم به راهرویی که همیشه تاریکیش ناراحتم کرده، پشت صندلی همیشگیم می شینم و دنبال تاپیکم می گردم، سیگارم رو تو راهرو جا گذاشتم، میام، پست هات رو میبینم، چشم هام از فریب زمان تهی شده، احمقانه است، سر سری یه چیزی می نویسم و می دونم برای حساب کردن این چند دقیقه باید سراغ جیب عقی سمت راست شلوارم برم که توش کیف پول همیشه سیاهمه، کیفی که هدیه تولد از تو گرفتم، دوباره به ساعت نگاه می کنم، باید سریع تر بر گردم کالج، دستم رو سمت کیفم می برم و در کنارش هنوز دسته تیغ جراحی رو حس می کنم، امشب پایان دو شیزه بودن منه و تو این رو نمی دونی.
هنوز شونزده تا سیگار دیگه فرصت دارم .
:suspect: اين چي ميگه؟!
hichkas- عضو برتر
- تعداد پستها : 1173
Registration date : 2007-06-05
رد: تقديم به هيچ کس
این میگه سیگارش که تموم بشه یا قراره بکارتش برداشته بشه یا قراره خودکشی کنهhichkas نوشته است:no_name نوشته است:دستم رو توی جیب عقب شلوارم می برم، همو که همیشه سمت چپ جا خوش کرده، یه نگاه به ساعت گوشیم می کنم، دیگه چیزی نمونده، فندکم رو بیرون می آرم، پاکت سیگارم رو از جیب چپ شلوارم با کمی شلختگی بریرون میارم، دیگه چیزی نمونده، توی پاکت سیگار 17 تا نخ سیگار فیلتر قرمز پایه کوتاه دارم و یه تیغ استریل شماره یازده، پاکت و می بندم و از در کسجد با سیگار روشن میزنم بیرون، پیرمردی که پشتم بود غرولندی می کنه، سیگار به لب عرض خیابون خیس از بارون رو طی میکنم، می رسم به راهرویی که همیشه تاریکیش ناراحتم کرده، پشت صندلی همیشگیم می شینم و دنبال تاپیکم می گردم، سیگارم رو تو راهرو جا گذاشتم، میام، پست هات رو میبینم، چشم هام از فریب زمان تهی شده، احمقانه است، سر سری یه چیزی می نویسم و می دونم برای حساب کردن این چند دقیقه باید سراغ جیب عقی سمت راست شلوارم برم که توش کیف پول همیشه سیاهمه، کیفی که هدیه تولد از تو گرفتم، دوباره به ساعت نگاه می کنم، باید سریع تر بر گردم کالج، دستم رو سمت کیفم می برم و در کنارش هنوز دسته تیغ جراحی رو حس می کنم، امشب پایان دو شیزه بودن منه و تو این رو نمی دونی.
هنوز شونزده تا سیگار دیگه فرصت دارم .
اين چي ميگه؟!
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
parande نوشته است:no_name نوشته است:دستم رو توی جیب عقب شلوارم می برم، همو که همیشه سمت چپ جا خوش کرده، یه نگاه به ساعت گوشیم می کنم، دیگه چیزی نمونده، فندکم رو بیرون می آرم، پاکت سیگارم رو از جیب چپ شلوارم با کمی شلختگی بریرون میارم، دیگه چیزی نمونده، توی پاکت سیگار 17 تا نخ سیگار فیلتر قرمز پایه کوتاه دارم و یه تیغ استریل شماره یازده، پاکت و می بندم و از در کسجد با سیگار روشن میزنم بیرون، پیرمردی که پشتم بود غرولندی می کنه، سیگار به لب عرض خیابون خیس از بارون رو طی میکنم، می رسم به راهرویی که همیشه تاریکیش ناراحتم کرده، پشت صندلی همیشگیم می شینم و دنبال تاپیکم می گردم، سیگارم رو تو راهرو جا گذاشتم، میام، پست هات رو میبینم، چشم هام از فریب زمان تهی شده، احمقانه است، سر سری یه چیزی می نویسم و می دونم برای حساب کردن این چند دقیقه باید سراغ جیب عقی سمت راست شلوارم برم که توش کیف پول همیشه سیاهمه، کیفی که هدیه تولد از تو گرفتم، دوباره به ساعت نگاه می کنم، باید سریع تر بر گردم کالج، دستم رو سمت کیفم می برم و در کنارش هنوز دسته تیغ جراحی رو حس می کنم، امشب پایان دو شیزه بودن منه و تو این رو نمی دونی.
هنوز شونزده تا سیگار دیگه فرصت دارم .
16 تا !! مگه دستت هنوزم جا داره که روش یادگاری بکنی !
دقت کن ! دوشیزه ها که شلوار نمیپوشن ! فک کنم این صفحه پوسیده بود
no_name- عضو
- تعداد پستها : 25
موقعيت : دوزخ
Registration date : 2007-06-13
رد: تقديم به هيچ کس
no_name نوشته است:parande نوشته است:no_name نوشته است:دستم رو توی جیب عقب شلوارم می برم، همو که همیشه سمت چپ جا خوش کرده، یه نگاه به ساعت گوشیم می کنم، دیگه چیزی نمونده، فندکم رو بیرون می آرم، پاکت سیگارم رو از جیب چپ شلوارم با کمی شلختگی بریرون میارم، دیگه چیزی نمونده، توی پاکت سیگار 17 تا نخ سیگار فیلتر قرمز پایه کوتاه دارم و یه تیغ استریل شماره یازده، پاکت و می بندم و از در کسجد با سیگار روشن میزنم بیرون، پیرمردی که پشتم بود غرولندی می کنه، سیگار به لب عرض خیابون خیس از بارون رو طی میکنم، می رسم به راهرویی که همیشه تاریکیش ناراحتم کرده، پشت صندلی همیشگیم می شینم و دنبال تاپیکم می گردم، سیگارم رو تو راهرو جا گذاشتم، میام، پست هات رو میبینم، چشم هام از فریب زمان تهی شده، احمقانه است، سر سری یه چیزی می نویسم و می دونم برای حساب کردن این چند دقیقه باید سراغ جیب عقی سمت راست شلوارم برم که توش کیف پول همیشه سیاهمه، کیفی که هدیه تولد از تو گرفتم، دوباره به ساعت نگاه می کنم، باید سریع تر بر گردم کالج، دستم رو سمت کیفم می برم و در کنارش هنوز دسته تیغ جراحی رو حس می کنم، امشب پایان دو شیزه بودن منه و تو این رو نمی دونی.
هنوز شونزده تا سیگار دیگه فرصت دارم .
16 تا !! مگه دستت هنوزم جا داره که روش یادگاری بکنی !
دقت کن ! دوشیزه ها که شلوار نمیپوشن ! فک کنم این صفحه پوسیده بود
ینی غلط تایپیاتم نگیرم ؟
parande- گفتمانی
- تعداد پستها : 162
Registration date : 2007-06-26
رد: تقديم به هيچ کس
همه غلط ها رو بگیر
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
j.j نوشته است:این میگه سیگارش که تموم بشه یا قراره بکارتش برداشته بشه یا قراره خودکشی کنهhichkas نوشته است:no_name نوشته است:دستم رو توی جیب عقب شلوارم می برم، همو که همیشه سمت چپ جا خوش کرده، یه نگاه به ساعت گوشیم می کنم، دیگه چیزی نمونده، فندکم رو بیرون می آرم، پاکت سیگارم رو از جیب چپ شلوارم با کمی شلختگی بریرون میارم، دیگه چیزی نمونده، توی پاکت سیگار 17 تا نخ سیگار فیلتر قرمز پایه کوتاه دارم و یه تیغ استریل شماره یازده، پاکت و می بندم و از در کسجد با سیگار روشن میزنم بیرون، پیرمردی که پشتم بود غرولندی می کنه، سیگار به لب عرض خیابون خیس از بارون رو طی میکنم، می رسم به راهرویی که همیشه تاریکیش ناراحتم کرده، پشت صندلی همیشگیم می شینم و دنبال تاپیکم می گردم، سیگارم رو تو راهرو جا گذاشتم، میام، پست هات رو میبینم، چشم هام از فریب زمان تهی شده، احمقانه است، سر سری یه چیزی می نویسم و می دونم برای حساب کردن این چند دقیقه باید سراغ جیب عقی سمت راست شلوارم برم که توش کیف پول همیشه سیاهمه، کیفی که هدیه تولد از تو گرفتم، دوباره به ساعت نگاه می کنم، باید سریع تر بر گردم کالج، دستم رو سمت کیفم می برم و در کنارش هنوز دسته تیغ جراحی رو حس می کنم، امشب پایان دو شیزه بودن منه و تو این رو نمی دونی.
هنوز شونزده تا سیگار دیگه فرصت دارم .
اين چي ميگه؟!
خب بياد درستو حسابي بگه!!
hichkas- عضو برتر
- تعداد پستها : 1173
Registration date : 2007-06-05
رد: تقديم به هيچ کس
اول سلام
چرا هر از گاهی دلم می خواهد هیچ نگویم ؟! نمی دانم کجای این بلبشوی بی
خانمانی را با آجرهای کج و بدقواره دیوار کشیده ام که که ترجیح می دهم
خوره یواش یواش پوست صوتم را با نهایت توانش بخورد و لام تا کام حرف نزنم
، جیغ نزنم ، گلوی خودم را پاره نکنم و دیوار صوتی را نشکنم که : " بسه
دیگه ، تمومش کنید ! ... لاکردارها اینجا هم دست از سر آدم بر نمی دارید
؟!" آن وقت مثل همه ی دیوار چین های بدبخت هم قطار خودم با حنجره ای که از
شدت فریاد به خون افتاده و صورتی که از شکل خوره افتاده اش حتی عوعوی سگ
ها را هم در می آورد ، می نشینم یک گوشه و زار زار برای نجابت این جماعت
که به قول دوست عزیزم ملودی جارچی بودنشان زودزاد است اشک می ریزم !
اما گاهی اوقات درک می کنم که چرا هر از گاهی دلم می خواهد که هیچ نگویم !
آی مردم یک شکلک قشنگ مهمان من ! به سلامتی هر چه ...!
چرا هر از گاهی دلم می خواهد هیچ نگویم ؟! نمی دانم کجای این بلبشوی بی
خانمانی را با آجرهای کج و بدقواره دیوار کشیده ام که که ترجیح می دهم
خوره یواش یواش پوست صوتم را با نهایت توانش بخورد و لام تا کام حرف نزنم
، جیغ نزنم ، گلوی خودم را پاره نکنم و دیوار صوتی را نشکنم که : " بسه
دیگه ، تمومش کنید ! ... لاکردارها اینجا هم دست از سر آدم بر نمی دارید
؟!" آن وقت مثل همه ی دیوار چین های بدبخت هم قطار خودم با حنجره ای که از
شدت فریاد به خون افتاده و صورتی که از شکل خوره افتاده اش حتی عوعوی سگ
ها را هم در می آورد ، می نشینم یک گوشه و زار زار برای نجابت این جماعت
که به قول دوست عزیزم ملودی جارچی بودنشان زودزاد است اشک می ریزم !
اما گاهی اوقات درک می کنم که چرا هر از گاهی دلم می خواهد که هیچ نگویم !
آی مردم یک شکلک قشنگ مهمان من ! به سلامتی هر چه ...!
Darkest Forest- مدیر
- تعداد پستها : 274
Registration date : 2007-04-18
رد: تقديم به هيچ کس
خواهش بی خواهش بهش صفر بدهparande نوشته است:آخه خواهش کرد !!
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
خواسته در لفافه بمونهhichkas نوشته است:j.j نوشته است:این میگه سیگارش که تموم بشه یا قراره بکارتش برداشته بشه یا قراره خودکشی کنهhichkas نوشته است:no_name نوشته است:دستم رو توی جیب عقب شلوارم می برم، همو که همیشه سمت چپ جا خوش کرده، یه نگاه به ساعت گوشیم می کنم، دیگه چیزی نمونده، فندکم رو بیرون می آرم، پاکت سیگارم رو از جیب چپ شلوارم با کمی شلختگی بریرون میارم، دیگه چیزی نمونده، توی پاکت سیگار 17 تا نخ سیگار فیلتر قرمز پایه کوتاه دارم و یه تیغ استریل شماره یازده، پاکت و می بندم و از در کسجد با سیگار روشن میزنم بیرون، پیرمردی که پشتم بود غرولندی می کنه، سیگار به لب عرض خیابون خیس از بارون رو طی میکنم، می رسم به راهرویی که همیشه تاریکیش ناراحتم کرده، پشت صندلی همیشگیم می شینم و دنبال تاپیکم می گردم، سیگارم رو تو راهرو جا گذاشتم، میام، پست هات رو میبینم، چشم هام از فریب زمان تهی شده، احمقانه است، سر سری یه چیزی می نویسم و می دونم برای حساب کردن این چند دقیقه باید سراغ جیب عقی سمت راست شلوارم برم که توش کیف پول همیشه سیاهمه، کیفی که هدیه تولد از تو گرفتم، دوباره به ساعت نگاه می کنم، باید سریع تر بر گردم کالج، دستم رو سمت کیفم می برم و در کنارش هنوز دسته تیغ جراحی رو حس می کنم، امشب پایان دو شیزه بودن منه و تو این رو نمی دونی.
هنوز شونزده تا سیگار دیگه فرصت دارم .
اين چي ميگه؟!
خب بياد درستو حسابي بگه!!
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
صفحه 2 از 7 • 1, 2, 3, 4, 5, 6, 7
صفحه 2 از 7
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد