تقديم به هيچ کس
+12
DARK ANGEL
Flora
parastoo
Darkest Forest
parande
j.j
naz khatun
mylove_z23
ali bamaram
hichkas
sadegh2x
no_name
16 مشترك
صفحه 4 از 7
صفحه 4 از 7 • 1, 2, 3, 4, 5, 6, 7
رد: تقديم به هيچ کس
اینو از همون سایته پیدا کردم ... یه چیزایی راجع به اون پرنده کوچولوئه گفته بود ! اونی که رو درخته !
parande- گفتمانی
- تعداد پستها : 162
Registration date : 2007-06-26
رد: تقديم به هيچ کس
يعني همه پيانيست ها كشك ساب هستندparande نوشته است:j.j نوشته است:آهان پس هرکی ساییدن کشک رو بلد باشه پیانو رو زود یاد می گیرهparande نوشته است:j.j نوشته است:یعنی زندگی چطوری بود ؟ ذهن سفت یا خیلی سفت (یبوست ذهنی )بدون فکر یعنی (بی مخی )اینه زندگی ایده آل ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟parande نوشته است:ذهنم سفت شده ! خیلی سفت ! فکرم نمیاد ! اصلا نمیاد !
باید ذهنمو شخم بزنم ! زود تر !!
اگه زندگی همینجوری بود همیشه خیلی خیلی خوب میشد !
نه نه اصلا ؛ زندگی ایده آل ینی مغز آروم ینی بزرگترین آرزوت تموم کردن یه پازل یه عالمه تیکه باشه !! زندگی خوب ینی اون چیزایی رو که داری دوس داشته باشی و چیزایی که دوس داری داشته باشی مث کشک بادمجون !!
ینی من دلم میخواد پیانو یاد بگیرم ولی ندارم ولی بالاخره که یاد میگیرم
ینی این ! ------>
نه ولی اگه ساییدن کشکو دوست داشته باشه زود یاد میگیره !!
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
عشق عشقه يعني عشق در معنا . نه عشق در كلمهparande نوشته است:j.j نوشته است:چطوری نقض می کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟
میگه عشق محدود در قلمرو کلمات نیست .
میگه عشق ! عشق ! میگه عشق محدود در قلمرو کلمات نیست ! متوجه نمیشی داره میگه عشق ! عشق ! فهمیدی ؟!
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
شنبه روز بدی بود
روز بی حوصلگی
وقت خوبی که میشد
غزلی تازه بگی
اول بار کلاس تاریخ بود و معلمی سپید موی و پسرکی که تنها دفتر خط خطی می کرد و می نوشت، و یک مجله یادت می آید؛ هم خاطره؟ چلچراغی که پاره شد یادت هست؟ میزی که شکسته شد یادت هست، چه قدر سیگار می خواهد و گریه و حافظه؟
ظهر یکشنبه من
جدول نیمه تموم
همه خونه هاش سیاه
روی خونه جغد شوم
راه و راه و راه، راه هایی که گاه از میدون فردوسی تا نمیدانم چندمین نمایشگاه کتاب پیاده رفته و بازگشته میشد. یا راه هایی که رفتن و برگشتنش اگر چه کوتاه بود اما بسیار طولانی تر می نمود، راهی که تا رسیدن به دفتر کارِ شیک آقای ع عرق ریزان برگشته میشد، یا راهی که ناباورانه به فتر کار محمد ِ جان ختم میشد، محمدی که انگار حافظه اش جایی برای یاد آوری همه اونهایی که کشک و نسکافه تعارفشون می کنه نداره، راههایی که انگار زاده میشدند تا من الان یاد آورشون باشم، راه هایی که به ناکجا آباد هم نمیرسید.
صفحه کهنه یادداشتای من
گفت دو شنبه روی میلاد منه
اما شعر تو میگه که چشم من
تو نخ ابره که بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه
چه قدر طول کشید تا فهمیدم آخ اگه بارون بزنه مال کسی بود که ساعت ها کنار مزار بدون سنگش سیگار کشیدم و اگر تنها بودم دزدانه چشمهامم تر شد؟ چه روزهایی که با خاطره این غول گذشت و با صدای اوازه خون و گریه و سیگار؟
غروب سه شنبه خاکستری بود
همه انگار نوک کوه رفته بودند
به خودم هی زدم از اینجا برم
اما موش خورده شناسنامه من
مدت ها پیش بود که شروع کردم، با همین آهنگ، با فرهاد، حالا، اینجا که معلوم نیست تو این آشفته بازار روزها، چند روز دیگه باید ورق بخوره تا دزدانه روی صندلی کهنه این کافی نت بشینم و پاکت سیگار و عینکم رو کناری جا بدم و چند دقیقه ای رو بگذرونم.
عصر چهار شنبه من
عصر خوشبختی ما
فصل گندیدن من
فصل جون سختی ما
می خواهم، می خواهم و می دانم معصومیت کودکانه ات، نمی خواهد اما عصر چهارشنبه همیشه هست و تنها بلیط خوشبختی انگار به قیمت گزافی به دست خواهد آمد، شانس با ما یار باشد یا نباشد، فرقی نمی کند. گریزگاه کجاست اگر چشمانت سرنوشت من نباشد. . .
روز پنجشنبه اومد
مثله سقاهک پیر
رو نوکش یه چیکه آب
گفت به من بگیر بگیر
هر بار که خیره می شوم به چاه آب خانه مادر بزرگ، به خاطرات روز هایی که حافظه ام تک و توک می شناسندشان، تنها خاطره ام از آن روزهای نیلوفری، روزیست که همه آنان که شناسنامه بد قواره ام به من پیوند می دهد دور هم بودند و امپراتور پیر هم بود، من در ،آفتاب ایستاده بودم تا آفتاب خشکم کند، روزی که از حافظه هر کدامتان می پرسم به یاد ندارید، روزی که نه گریه بود و نه سیگار و نه شهوت، انگار روزگار دیگری بود، انگار . . .
جمعه حرف تازه ای برام نداشت
هر چی بود
پیش تر از اینها گفته بود
روز بی حوصلگی
وقت خوبی که میشد
غزلی تازه بگی
اول بار کلاس تاریخ بود و معلمی سپید موی و پسرکی که تنها دفتر خط خطی می کرد و می نوشت، و یک مجله یادت می آید؛ هم خاطره؟ چلچراغی که پاره شد یادت هست؟ میزی که شکسته شد یادت هست، چه قدر سیگار می خواهد و گریه و حافظه؟
ظهر یکشنبه من
جدول نیمه تموم
همه خونه هاش سیاه
روی خونه جغد شوم
راه و راه و راه، راه هایی که گاه از میدون فردوسی تا نمیدانم چندمین نمایشگاه کتاب پیاده رفته و بازگشته میشد. یا راه هایی که رفتن و برگشتنش اگر چه کوتاه بود اما بسیار طولانی تر می نمود، راهی که تا رسیدن به دفتر کارِ شیک آقای ع عرق ریزان برگشته میشد، یا راهی که ناباورانه به فتر کار محمد ِ جان ختم میشد، محمدی که انگار حافظه اش جایی برای یاد آوری همه اونهایی که کشک و نسکافه تعارفشون می کنه نداره، راههایی که انگار زاده میشدند تا من الان یاد آورشون باشم، راه هایی که به ناکجا آباد هم نمیرسید.
صفحه کهنه یادداشتای من
گفت دو شنبه روی میلاد منه
اما شعر تو میگه که چشم من
تو نخ ابره که بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه
چه قدر طول کشید تا فهمیدم آخ اگه بارون بزنه مال کسی بود که ساعت ها کنار مزار بدون سنگش سیگار کشیدم و اگر تنها بودم دزدانه چشمهامم تر شد؟ چه روزهایی که با خاطره این غول گذشت و با صدای اوازه خون و گریه و سیگار؟
غروب سه شنبه خاکستری بود
همه انگار نوک کوه رفته بودند
به خودم هی زدم از اینجا برم
اما موش خورده شناسنامه من
مدت ها پیش بود که شروع کردم، با همین آهنگ، با فرهاد، حالا، اینجا که معلوم نیست تو این آشفته بازار روزها، چند روز دیگه باید ورق بخوره تا دزدانه روی صندلی کهنه این کافی نت بشینم و پاکت سیگار و عینکم رو کناری جا بدم و چند دقیقه ای رو بگذرونم.
عصر چهار شنبه من
عصر خوشبختی ما
فصل گندیدن من
فصل جون سختی ما
می خواهم، می خواهم و می دانم معصومیت کودکانه ات، نمی خواهد اما عصر چهارشنبه همیشه هست و تنها بلیط خوشبختی انگار به قیمت گزافی به دست خواهد آمد، شانس با ما یار باشد یا نباشد، فرقی نمی کند. گریزگاه کجاست اگر چشمانت سرنوشت من نباشد. . .
روز پنجشنبه اومد
مثله سقاهک پیر
رو نوکش یه چیکه آب
گفت به من بگیر بگیر
هر بار که خیره می شوم به چاه آب خانه مادر بزرگ، به خاطرات روز هایی که حافظه ام تک و توک می شناسندشان، تنها خاطره ام از آن روزهای نیلوفری، روزیست که همه آنان که شناسنامه بد قواره ام به من پیوند می دهد دور هم بودند و امپراتور پیر هم بود، من در ،آفتاب ایستاده بودم تا آفتاب خشکم کند، روزی که از حافظه هر کدامتان می پرسم به یاد ندارید، روزی که نه گریه بود و نه سیگار و نه شهوت، انگار روزگار دیگری بود، انگار . . .
جمعه حرف تازه ای برام نداشت
هر چی بود
پیش تر از اینها گفته بود
no_name- عضو
- تعداد پستها : 25
موقعيت : دوزخ
Registration date : 2007-06-13
رد: تقديم به هيچ کس
سمیه کیه؟
چه خوب که یافتی
آیا میشه گفت به ازای هر خلق بیرونی مثل درخت ما درختی رو در ذهن خلق می کنیم در محیط ذهن و از بعد دیدن اولین درخت دیگه به گفتن درخت به درختی که در ذهن داریم نگاه میکنیم، آیا میشه گفت در این نگاه کردن به چیزی که مفهوم درخت ِ نگاه میکنیم؟، آیا این مفهوم درخت رو جور دیگه ای میشه دید؟ آیا هر محیطی که درش میشه چیزی رو ترسیم کرد و در تعامل با محیط های دیگه است همین وضعه؟ معلم تخته رو به حال خودش رها کرده بود و رفته بودیم.
چه خوب که یافتی
آیا میشه گفت به ازای هر خلق بیرونی مثل درخت ما درختی رو در ذهن خلق می کنیم در محیط ذهن و از بعد دیدن اولین درخت دیگه به گفتن درخت به درختی که در ذهن داریم نگاه میکنیم، آیا میشه گفت در این نگاه کردن به چیزی که مفهوم درخت ِ نگاه میکنیم؟، آیا این مفهوم درخت رو جور دیگه ای میشه دید؟ آیا هر محیطی که درش میشه چیزی رو ترسیم کرد و در تعامل با محیط های دیگه است همین وضعه؟ معلم تخته رو به حال خودش رها کرده بود و رفته بودیم.
no_name- عضو
- تعداد پستها : 25
موقعيت : دوزخ
Registration date : 2007-06-13
رد: تقديم به هيچ کس
كسي در عشق گمگشته نميشهhichkas نوشته است:گمشدگان در عشق!
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
no_name نوشته است:شنبه روز بدی بود
روز بی حوصلگی
وقت خوبی که میشد
غزلی تازه بگی
اول بار کلاس تاریخ بود و معلمی سپید موی و پسرکی که تنها دفتر خط خطی می کرد و می نوشت، و یک مجله یادت می آید؛ هم خاطره؟ چلچراغی که پاره شد یادت هست؟ میزی که شکسته شد یادت هست، چه قدر سیگار می خواهد و گریه و حافظه؟
ظهر یکشنبه من
جدول نیمه تموم
همه خونه هاش سیاه
روی خونه جغد شوم
راه و راه و راه، راه هایی که گاه از میدون فردوسی تا نمیدانم چندمین نمایشگاه کتاب پیاده رفته و بازگشته میشد. یا راه هایی که رفتن و برگشتنش اگر چه کوتاه بود اما بسیار طولانی تر می نمود، راهی که تا رسیدن به دفتر کارِ شیک آقای ع عرق ریزان برگشته میشد، یا راهی که ناباورانه به فتر کار محمد ِ جان ختم میشد، محمدی که انگار حافظه اش جایی برای یاد آوری همه اونهایی که کشک و نسکافه تعارفشون می کنه نداره، راههایی که انگار زاده میشدند تا من الان یاد آورشون باشم، راه هایی که به ناکجا آباد هم نمیرسید.
صفحه کهنه یادداشتای من
گفت دو شنبه روی میلاد منه
اما شعر تو میگه که چشم من
تو نخ ابره که بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه
چه قدر طول کشید تا فهمیدم آخ اگه بارون بزنه مال کسی بود که ساعت ها کنار مزار بدون سنگش سیگار کشیدم و اگر تنها بودم دزدانه چشمهامم تر شد؟ چه روزهایی که با خاطره این غول گذشت و با صدای اوازه خون و گریه و سیگار؟
غروب سه شنبه خاکستری بود
همه انگار نوک کوه رفته بودند
به خودم هی زدم از اینجا برم
اما موش خورده شناسنامه من
مدت ها پیش بود که شروع کردم، با همین آهنگ، با فرهاد، حالا، اینجا که معلوم نیست تو این آشفته بازار روزها، چند روز دیگه باید ورق بخوره تا دزدانه روی صندلی کهنه این کافی نت بشینم و پاکت سیگار و عینکم رو کناری جا بدم و چند دقیقه ای رو بگذرونم.
عصر چهار شنبه من
عصر خوشبختی ما
فصل گندیدن من
فصل جون سختی ما
می خواهم، می خواهم و می دانم معصومیت کودکانه ات، نمی خواهد اما عصر چهارشنبه همیشه هست و تنها بلیط خوشبختی انگار به قیمت گزافی به دست خواهد آمد، شانس با ما یار باشد یا نباشد، فرقی نمی کند. گریزگاه کجاست اگر چشمانت سرنوشت من نباشد. . .
روز پنجشنبه اومد
مثله سقاهک پیر
رو نوکش یه چیکه آب
گفت به من بگیر بگیر
هر بار که خیره می شوم به چاه آب خانه مادر بزرگ، به خاطرات روز هایی که حافظه ام تک و توک می شناسندشان، تنها خاطره ام از آن روزهای نیلوفری، روزیست که همه آنان که شناسنامه بد قواره ام به من پیوند می دهد دور هم بودند و امپراتور پیر هم بود، من در ،آفتاب ایستاده بودم تا آفتاب خشکم کند، روزی که از حافظه هر کدامتان می پرسم به یاد ندارید، روزی که نه گریه بود و نه سیگار و نه شهوت، انگار روزگار دیگری بود، انگار . . .
جمعه حرف تازه ای برام نداشت
هر چی بود
پیش تر از اینها گفته بود
واقعا مرسی ! هر چی فکر میکردم یادم نمیومد دوشمه کی بود !!
parande- گفتمانی
- تعداد پستها : 162
Registration date : 2007-06-26
رد: تقديم به هيچ کس
j.j نوشته است:عشق عشقه يعني عشق در معنا . نه عشق در كلمهparande نوشته است:j.j نوشته است:چطوری نقض می کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟
میگه عشق محدود در قلمرو کلمات نیست .
میگه عشق ! عشق ! میگه عشق محدود در قلمرو کلمات نیست ! متوجه نمیشی داره میگه عشق ! عشق ! فهمیدی ؟!
میگی عشق در کلمه نمیگنجه بعد همین کارو باهاش میکنی ! قضیه اینه ... از همون وقتی که صداش دراومد آبروش رفت ... !
parande- گفتمانی
- تعداد پستها : 162
Registration date : 2007-06-26
رد: تقديم به هيچ کس
اگه اسم يه كچل رو بزارن زلف علي ، كچل مو دار مي شه ؟ يا آبروي مودار ها ميره ؟ ها ها ها هاparande نوشته است:j.j نوشته است:عشق عشقه يعني عشق در معنا . نه عشق در كلمهparande نوشته است:j.j نوشته است:چطوری نقض می کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟
میگه عشق محدود در قلمرو کلمات نیست .
میگه عشق ! عشق ! میگه عشق محدود در قلمرو کلمات نیست ! متوجه نمیشی داره میگه عشق ! عشق ! فهمیدی ؟!
میگی عشق در کلمه نمیگنجه بعد همین کارو باهاش میکنی ! قضیه اینه ... از همون وقتی که صداش دراومد آبروش رفت ... !
بنابراين نتيجه مي گيريم براي بيان آن مفهوم مجبوريم از واژه اي استفاده كنيم كه تلفظ اون واژه عشق هست نه اينكه ما عشق رو در اين حروف محصور كرديم .مثل واژه ترش كه شما باديدن يا شنيدن اين واژه آب از لب و لوچتون مي چكه
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
پس چي ميشه؟!j.j نوشته است:كسي در عشق گمگشته نميشهhichkas نوشته است:گمشدگان در عشق!
البته بعضيا از ناداني يا كم تجربگي گم ميشن.
hichkas- عضو برتر
- تعداد پستها : 1173
Registration date : 2007-06-05
رد: تقديم به هيچ کس
فهمیدن منظورم اینقدرهام سخت نبودj.j نوشته است:اگه اسم يه كچل رو بزارن زلف علي ، كچل مو دار مي شه ؟ يا آبروي مودار ها ميره ؟ ها ها ها هاparande نوشته است:j.j نوشته است:عشق عشقه يعني عشق در معنا . نه عشق در كلمهparande نوشته است:j.j نوشته است:چطوری نقض می کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟
میگه عشق محدود در قلمرو کلمات نیست .
میگه عشق ! عشق ! میگه عشق محدود در قلمرو کلمات نیست ! متوجه نمیشی داره میگه عشق ! عشق ! فهمیدی ؟!
میگی عشق در کلمه نمیگنجه بعد همین کارو باهاش میکنی ! قضیه اینه ... از همون وقتی که صداش دراومد آبروش رفت ... !
بنابراين نتيجه مي گيريم براي بيان آن مفهوم مجبوريم از واژه اي استفاده كنيم كه تلفظ اون واژه عشق هست نه اينكه ما عشق رو در اين حروف محصور كرديم .مثل واژه ترش كه شما باديدن يا شنيدن اين واژه آب از لب و لوچتون مي چكه
ببینید ! دیگه این کلمه یعنی عشق اون معنی که از این داستاند برداشت شد رو نمیده !
ضمنا خودتون گفتید در دامنه ی کلمات نمیگنجد ؛ خوب این یعنی چی ؟ یعنی مثلا نمیشه عشق رو تعریف کرد ؟ یا مثلا فقط در قالب داستان میشه گفتش ؟ دقیقا ! چیزی که تعریف نشه بعد از یه مدت تخریب میشه ! در واقع به نظر من در حال حاضر چیزی که بهش میگن عشق چندان ازرشی که نداره و آزار دهنده هم هست مثل واژه ترش كه شما باديدن يا شنيدن اين واژه آب از لب و لوچتون مي چكه !!
parande- گفتمانی
- تعداد پستها : 162
Registration date : 2007-06-26
رد: تقديم به هيچ کس
در واقع عشق يك نوع پيدا شدن هست يك روشني هستhichkas نوشته است:پس چي ميشه؟!j.j نوشته است:كسي در عشق گمگشته نميشهhichkas نوشته است:گمشدگان در عشق!
البته بعضيا از ناداني يا كم تجربگي گم ميشن.
عشق تجربه نميخواد آدم عاشق هيچوقت راه خودش رو گم نمي كنه
ما بيشتر به غلط همه ي دوست داشتن ها رو تعبير به عشق مي كنيم كه اين جا محل افتراق صحبت هاي من با شماست
در واقع عاشق خداست و ما معشوق خدا و عشق رابطه ما باخدا اگر شما ميگيد كه خدا عاشق كسي بشه و اون فرد گم بشه من ميگم محاله
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
عرض من اينه كه ما وقتي دوست داشتن رو با عشق اشتباه بگيريم نتيجه اش همين تخريبي هست كه شما بيان مي كنيد ولي عشق هيچگاه تخريب نميشه يك احساس دروني كه هرچقدر از كلمه اش متنفر باشي بخواهي و نخواهي گرفتار ذاتش ميشيparande نوشته است:فهمیدن منظورم اینقدرهام سخت نبودj.j نوشته است:اگه اسم يه كچل رو بزارن زلف علي ، كچل مو دار مي شه ؟ يا آبروي مودار ها ميره ؟ ها ها ها هاparande نوشته است:j.j نوشته است:عشق عشقه يعني عشق در معنا . نه عشق در كلمهparande نوشته است:j.j نوشته است:چطوری نقض می کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟
میگه عشق محدود در قلمرو کلمات نیست .
میگه عشق ! عشق ! میگه عشق محدود در قلمرو کلمات نیست ! متوجه نمیشی داره میگه عشق ! عشق ! فهمیدی ؟!
میگی عشق در کلمه نمیگنجه بعد همین کارو باهاش میکنی ! قضیه اینه ... از همون وقتی که صداش دراومد آبروش رفت ... !
بنابراين نتيجه مي گيريم براي بيان آن مفهوم مجبوريم از واژه اي استفاده كنيم كه تلفظ اون واژه عشق هست نه اينكه ما عشق رو در اين حروف محصور كرديم .مثل واژه ترش كه شما باديدن يا شنيدن اين واژه آب از لب و لوچتون مي چكه
ببینید ! دیگه این کلمه یعنی عشق اون معنی که از این داستاند برداشت شد رو نمیده !
ضمنا خودتون گفتید در دامنه ی کلمات نمیگنجد ؛ خوب این یعنی چی ؟ یعنی مثلا نمیشه عشق رو تعریف کرد ؟ یا مثلا فقط در قالب داستان میشه گفتش ؟ دقیقا ! چیزی که تعریف نشه بعد از یه مدت تخریب میشه ! در واقع به نظر من در حال حاضر چیزی که بهش میگن عشق چندان ازرشی که نداره و آزار دهنده هم هست مثل واژه ترش كه شما باديدن يا شنيدن اين واژه آب از لب و لوچتون مي چكه !!
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
این هیچکس که حمید معصومی خودمونه ؟
parastoo- قدیمی
- تعداد پستها : 238
موقعيت : ایران
Registration date : 2007-07-24
رد: تقديم به هيچ کس
hichkas نوشته است:پس چي ميشه؟!j.j نوشته است:كسي در عشق گمگشته نميشهhichkas نوشته است:گمشدگان در عشق!
البته بعضيا از ناداني يا كم تجربگي گم ميشن.
مواظب باش تو گم نشی
parastoo- قدیمی
- تعداد پستها : 238
موقعيت : ایران
Registration date : 2007-07-24
رد: تقديم به هيچ کس
كدوم هيچكس ؟parastoo نوشته است:این هیچکس که حمید معصومی خودمونه ؟
no name
يا
hichkas
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
بله موافقمj.j نوشته است:در واقع عشق يك نوع پيدا شدن هست يك روشني هستhichkas نوشته است:پس چي ميشه؟!j.j نوشته است:كسي در عشق گمگشته نميشهhichkas نوشته است:گمشدگان در عشق!
البته بعضيا از ناداني يا كم تجربگي گم ميشن.
عشق تجربه نميخواد آدم عاشق هيچوقت راه خودش رو گم نمي كنه
ما بيشتر به غلط همه ي دوست داشتن ها رو تعبير به عشق مي كنيم كه اين جا محل افتراق صحبت هاي من با شماست
در واقع عاشق خداست و ما معشوق خدا و عشق رابطه ما باخدا اگر شما ميگيد كه خدا عاشق كسي بشه و اون فرد گم بشه من ميگم محاله
البته عاشق خدا بودن خيلي فرق ميكنه . يه چيز كاملا پيداست و گم شدن درش نيست.
ولي از عاشق شدن دونفر باهم كسي چيزي بلد نيست
hichkas- عضو برتر
- تعداد پستها : 1173
Registration date : 2007-06-05
رد: تقديم به هيچ کس
parastoo نوشته است:hichkas نوشته است:پس چي ميشه؟!j.j نوشته است:كسي در عشق گمگشته نميشهhichkas نوشته است:گمشدگان در عشق!
البته بعضيا از ناداني يا كم تجربگي گم ميشن.
مواظب باش تو گم نشی
hichkas- عضو برتر
- تعداد پستها : 1173
Registration date : 2007-06-05
رد: تقديم به هيچ کس
عشق كه آموزش نميخواد خودش يهو ميادhichkas نوشته است:بله موافقمj.j نوشته است:در واقع عشق يك نوع پيدا شدن هست يك روشني هستhichkas نوشته است:پس چي ميشه؟!j.j نوشته است:كسي در عشق گمگشته نميشهhichkas نوشته است:گمشدگان در عشق!
البته بعضيا از ناداني يا كم تجربگي گم ميشن.
عشق تجربه نميخواد آدم عاشق هيچوقت راه خودش رو گم نمي كنه
ما بيشتر به غلط همه ي دوست داشتن ها رو تعبير به عشق مي كنيم كه اين جا محل افتراق صحبت هاي من با شماست
در واقع عاشق خداست و ما معشوق خدا و عشق رابطه ما باخدا اگر شما ميگيد كه خدا عاشق كسي بشه و اون فرد گم بشه من ميگم محاله
البته عاشق خدا بودن خيلي فرق ميكنه . يه چيز كاملا پيداست و گم شدن درش نيست.
ولي از عاشق شدن دونفر باهم كسي چيزي بلد نيست
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
البته جسارت نشه منظورم از كم تجربگي هستhichkas نوشته است:parastoo نوشته است:hichkas نوشته است:پس چي ميشه؟!j.j نوشته است:كسي در عشق گمگشته نميشهhichkas نوشته است:گمشدگان در عشق!
البته بعضيا از ناداني يا كم تجربگي گم ميشن.
مواظب باش تو گم نشی
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
يهو مياد يهويي هم ميرهj.j نوشته است:عشق كه آموزش نميخواد خودش يهو ميادhichkas نوشته است:بله موافقمj.j نوشته است:در واقع عشق يك نوع پيدا شدن هست يك روشني هستhichkas نوشته است:پس چي ميشه؟!j.j نوشته است:كسي در عشق گمگشته نميشهhichkas نوشته است:گمشدگان در عشق!
البته بعضيا از ناداني يا كم تجربگي گم ميشن.
عشق تجربه نميخواد آدم عاشق هيچوقت راه خودش رو گم نمي كنه
ما بيشتر به غلط همه ي دوست داشتن ها رو تعبير به عشق مي كنيم كه اين جا محل افتراق صحبت هاي من با شماست
در واقع عاشق خداست و ما معشوق خدا و عشق رابطه ما باخدا اگر شما ميگيد كه خدا عاشق كسي بشه و اون فرد گم بشه من ميگم محاله
البته عاشق خدا بودن خيلي فرق ميكنه . يه چيز كاملا پيداست و گم شدن درش نيست.
ولي از عاشق شدن دونفر باهم كسي چيزي بلد نيست
hichkas- عضو برتر
- تعداد پستها : 1173
Registration date : 2007-06-05
رد: تقديم به هيچ کس
نه ديگه شوربختانه يا خوشبختانه اگه بياد ديگه نميتوني بيرونش كني و ديونت مي كنه مثل مجنونhichkas نوشته است:يهو مياد يهويي هم ميرهj.j نوشته است:عشق كه آموزش نميخواد خودش يهو ميادhichkas نوشته است:بله موافقمj.j نوشته است:در واقع عشق يك نوع پيدا شدن هست يك روشني هستhichkas نوشته است:پس چي ميشه؟!j.j نوشته است:كسي در عشق گمگشته نميشهhichkas نوشته است:گمشدگان در عشق!
البته بعضيا از ناداني يا كم تجربگي گم ميشن.
عشق تجربه نميخواد آدم عاشق هيچوقت راه خودش رو گم نمي كنه
ما بيشتر به غلط همه ي دوست داشتن ها رو تعبير به عشق مي كنيم كه اين جا محل افتراق صحبت هاي من با شماست
در واقع عاشق خداست و ما معشوق خدا و عشق رابطه ما باخدا اگر شما ميگيد كه خدا عاشق كسي بشه و اون فرد گم بشه من ميگم محاله
البته عاشق خدا بودن خيلي فرق ميكنه . يه چيز كاملا پيداست و گم شدن درش نيست.
ولي از عاشق شدن دونفر باهم كسي چيزي بلد نيست
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
1) TODAY I WILL NOT STRIKE BACK:
If someone is rude, if someone is impatient, if someone is unkind...
I will not respond in a like manner
10 قانون برای داشتن یک روز خوب
1) امروز، من به عقب باز نمی گردم:
اگر کسی خشن است، اگر کسی بد اخلاق است، اگر کسی نامهربان است، من عکس العمل و واکنشی بهش نشان نمی دهم مثل عادات گذشته.
2) TODAY I WILL ASK GOD TO BLESS MY ENEMY:
If I come across someone who treats me harshly or unfairly, I will quietly ask God to bless that individual I understand that enemy could be a family member, neighbor, co-worker, or a stranger.
2) امروز از خدا خواهش می کنم که دشمنم را بیامرزد:اگر با کسی برخورد کردم که رفتارش با من غیر منصفانه و با خشونت است، به آهستگی و بی صدا از خدا می خواهم که آن شخص را مورد آمرزش قرار دهد؛ من می فهمم که دشمن می تواند یک عضو خانواده، یک همسایه، یک همکار و یا یک غریبه باشد.
3)TODAY I WILL BE CAREFULE ABOUT WHAT I SAY:
I will carefully choose and guard my words being certain that I do not spread gossip.
3) امروز، در مورد چیزهایی که بیان می کنم، محتاط خواهم بود:احتیاط و دقت در انتخاب کلمات منجر می شود که من شایعات را انتشار ندهم.
4) TODAY I WILL GO THE EXTRA MAIL:
I will find ways to help share the burden of another person.
4) امروز مسافت اضافی را خواهم پیمود:امروز راهی پیدا می کنم برای تقسیم کردن مسئولیت های شخص دیگری.
(راهی پیدا می کنم تا مسئولیت های شخص دیگری را تقسیم کنم و بخشی از آن را من به دوش بکشم)
5) TODAY I WILL FORGIVE:
I will forgive any hurts or injuries that come my way.
5) امروز فراموش می کنم:امروز هر آزار و آسیبی که سر راهم قرار می گیرد را فراموش کنم.
6) TODAY I WILL DO SOMETHING NICE FOR SOMEONE:
BUT I WILL NOT DO IT SECRETLY:
I will reach out anonymously and bless the life of another.
6) امروز، کار زیبایی برای کسی انجام خواهم داد:اما این کار را مخفیانه انجام نخواهم داد.
ناشناسانه، رحمت و برکت را بر زندگی دیگران می گسترانم.
7) TODAY I WILL TREAT OTHERS THE WAY I WISH TO BE TREATED:
I will practice the golden rule – "Do unto others as I would have them do unto me" – whit everyone I encounter.
7) امروز متفاوت برخورد می کنم، این راهیه که باعث می شه متفاوت باشم:قانون طلایی را تمرین خواهم کرد – "با دیگران همان گونه باش که دوست داری آنان با تو باشند." _ با هرکسی که برخورد می کنم.
TODAY I WILL RAISE THE SPRITS OF SOMEONE I DISCOURAGED:
My smile, my words, my expression of support, can make the difference to someone who is wrestling life.
امروز، روح کسی را که دلسرد کرده بودم را بیدار می کنم:لبخندم، کلماتم، بیانم، پشتیبانم هستند تا بتوانم تغییر بدهم کسی را که با زندگی کشمکش دارد.
9) TODAY I WILL NATURE MY BODY:
I will eat less, I will eat healthy foods, I will thanks God for my body.
9) امروز می خواهم به بدنم رسیدگی کنم:کمتر غذا می خورم، فقط غذاهای سالم می خورم، خدا را برای بدنی که بهم داده شکر می کنم.
10) TODAY I WILL GROW SPIRITUALLY:
I will spend a little time in prayer today. I will begin reading something spiritual or inspirational today, I will find a quiet place.
10)امروز، روحانیت و معنویت را در خودم پرورش می دهم:امروز وقت بیشتری را برای نماز و دعا صرف خواهم کرد. امروز خواندن چیزی معنوی یا الهامی (کتاب آسمانی) را آغاز می کنم و یک مکان آرامی را پیدا خواهم کرد.
j.j- عضو برتر
- تعداد پستها : 5585
Age : 48
موقعيت : تهران وست
Registration date : 2007-04-16
رد: تقديم به هيچ کس
ترجمه اين ترانه رو عليرضا از من خواسته بود، منم زحمتشوكشيدم
Every night in my dreams
I see you. I feel you.
That is how I know you go on.
هر شب در روياهايم تو را مي بينم و احساس مي كنم
اينگونه است كه ميدانم (به عشق ورزيدن) ادامه خواهي داد
Far across the distance
And spaces between us
You have come to show you go on.
از دوردستها و فاصله هايي كه بين ماست
تو مي آيي ، خود را مي نمايي و (به عشق ورزيدن) ادامه ميدهي
Near, far, wherever you are
I believe that the heart does go on
دور، نزديك، هر جا كه هستي
ايمان دارم كه عشق (قلب) ادامه دارد
Once more you open the door
And you're here in my heart
And my heart will go on and on
يك بار ديگر در را مي گشايي
تو اينجايي، در قلب من
و قلبم (عشق ورزيدن به تو را) ادامه خواهد داد
Love can touch us one time
And last for a lifetime
And never go till we're one
عشق فقط يكبار بسراغ ما مي آيد
و براي هميشه مي ماند
هيچوقت نمي رود تا ما يكي شويم
Love was when I loved you
One true time I hold to
In my life we'll always go on
عشق زماني بود كه من عاشقت بود
يك زمان حقيقي كه در زندگي به آن آويختم
و ما هميشه (به عشق ورزيدن) ادامه خواهيم داد
Near, far, wherever you are
I believe that the heart does go on
از دوردستها و فاصله هايي كه بين ماست
تو مي آيي ، خود را مي نمايي و (به عشق ورزيدن) ادامه ميدهي
Once more you open the door
And you're here in my heart
And my heart will go on and on
يك بار ديگر در را مي گشايي
تو اينجايي، در قلب من
و قلبم (عشق ورزيدن به تو را) ادامه خواهد داد
There is some love that will not go away
You're here, there's nothing I fear,
And I know that my heart will go on
(در قلبهاي ما) عشقي است كه هرگز نمي ميرد
تو اينجايي (در قلب من) و من از هيچ چيز هراسي ندارم
و ميدانم كه قلبم (به عشق ورزيدن به تو) ادامه خواهد داد
We'll stay forever this way
You are safe in my heart
And my heart will go on and on
ما هميشه عاشق خواهيم ماند
و تو در قلب من محفوظ خواهي ماند
و قلبم هميشه به عشق ورزيدن به تو ادامه خواهد داد
Flora- گفتمانی
- تعداد پستها : 57
موقعيت : City Of Angels
Registration date : 2007-06-23
صفحه 4 از 7 • 1, 2, 3, 4, 5, 6, 7
صفحه 4 از 7
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد